رمان اخرین بوسه
رمان اخرین بوسه🤤
پارت دوازدهم👇
صدای زنگ در اومد ، نیکا:( بسه بسه در میزنن)
متین:( برو باز کن ولی بدون مارمون اینجا تموم نمیشه😂)
نیکا:( جون😂)
نیکا رفت در رو باز کنه ، در رو که باز کرد یک مرد نسبتا پیر بود ، نیکا:( بفرمایید با کی کار داشتید)
مرده:( شما کی هستید و تو خونه من چیکار دارید؟!!!)
متین اومد ، متین:( عه سلام بابا😐)
نیکا:( باباته؟)
متین:( اره)
نیکا:( وای عمو ببخشید نشناختم بفرماید داخل)
بابای متین:( نه دخترم مرسی ، متین کلید خونه خودمو رو میز جا گذاشتم اگه میشه بیار)
متین:( عااا باش😐)
متین کلیدرو آورد و داد ، بابای متین:( متین یک لحظه بیا)
نیکا:( من میرم داخل شما کارتون رو بکنید)
بابای متین:( ممنون دخترم بازک ببخشید مزاحمتون شدم)
نیکا:( نه این چه حرفیه ، میومدین داخل)
بابای متین:( نه دیگه مرسی)
نیکا:( اوکی من برم شما حرقاتونو بزنین ،خوشحال شدم🙂)
بابای متین:( به امید دیدار😊)
نیکا رفت ، بابا ی متین:( چه دختر با ادبی ، رفیقته؟)
متین:( امم نه دوست دخترمه😅)
بابای متین:( به به پسرخشنم عاشق شده😅)
متین:( خودش به اندازه کافی خشنه😂 )
بابای متین:( 😂 ، من برم دیگه مزاحمتون نشم ، خدافظ)
متین:( خدافس)
بابای متین رفت ، متین رفت پیش نیکا ، متین:( خب توله کجا بودیم؟)
نیکا:( کجا بودیم مهم نیست مهم اینه الان میخوایم فیلممونو ببینیم😂)
متین:( ای سنگدل😂)
نیکا:( پرو نشوهااا😂)
متین:( توله صگگگگ😂)
نیکا:( خفه شو دیگه بزار فیلممو ببینم😂)
متین:( عشق خشن خودمی😂)
فیلم رو پلی کردن و دیدن بعد رقتن بخوابن ، متین ژودتر از نیکا خوابش برد ، نیکا رفت آشپز خونه یک پارچ پر از آب برداشت و رفت بالا سر متین😂، نیکا داد زد:( متینننن) متین تا چشاشو باز کرد نیکا همه آب رو ریخت تو صورتش🤣🤣🤣
متین:( توله صگگگ خواب بودممم)
نیکا:( عگگگگ😂)
متین پا شد دنبال نیکا کرد ، از اینطرف به اون طرف خونه میدویدن😂
متین:( بزار بگیرمت لهت میکنممم)
نیکا:( اگه میتونی بگیر 😂)
متین نیکا رو گرفت بلندش کرد بردش تو حیاط و رفت سمت استخر😂
نیکا:( گوه خوردم گوه خوردم😂)
متین:( نه عزیزم اشکال نداره که فقط میخوام مطمئن شم استخر توش آبه یا نه😂)
نیکا:(آب توشه نگران نباش😂)
متین :( نه من مطمئن نیستم)
متین همونجوری که نیکا رو بلند کرده بود با نیکا پرید تو آب😂
#متینیکا
پارت دوازدهم👇
صدای زنگ در اومد ، نیکا:( بسه بسه در میزنن)
متین:( برو باز کن ولی بدون مارمون اینجا تموم نمیشه😂)
نیکا:( جون😂)
نیکا رفت در رو باز کنه ، در رو که باز کرد یک مرد نسبتا پیر بود ، نیکا:( بفرمایید با کی کار داشتید)
مرده:( شما کی هستید و تو خونه من چیکار دارید؟!!!)
متین اومد ، متین:( عه سلام بابا😐)
نیکا:( باباته؟)
متین:( اره)
نیکا:( وای عمو ببخشید نشناختم بفرماید داخل)
بابای متین:( نه دخترم مرسی ، متین کلید خونه خودمو رو میز جا گذاشتم اگه میشه بیار)
متین:( عااا باش😐)
متین کلیدرو آورد و داد ، بابای متین:( متین یک لحظه بیا)
نیکا:( من میرم داخل شما کارتون رو بکنید)
بابای متین:( ممنون دخترم بازک ببخشید مزاحمتون شدم)
نیکا:( نه این چه حرفیه ، میومدین داخل)
بابای متین:( نه دیگه مرسی)
نیکا:( اوکی من برم شما حرقاتونو بزنین ،خوشحال شدم🙂)
بابای متین:( به امید دیدار😊)
نیکا رفت ، بابا ی متین:( چه دختر با ادبی ، رفیقته؟)
متین:( امم نه دوست دخترمه😅)
بابای متین:( به به پسرخشنم عاشق شده😅)
متین:( خودش به اندازه کافی خشنه😂 )
بابای متین:( 😂 ، من برم دیگه مزاحمتون نشم ، خدافظ)
متین:( خدافس)
بابای متین رفت ، متین رفت پیش نیکا ، متین:( خب توله کجا بودیم؟)
نیکا:( کجا بودیم مهم نیست مهم اینه الان میخوایم فیلممونو ببینیم😂)
متین:( ای سنگدل😂)
نیکا:( پرو نشوهااا😂)
متین:( توله صگگگگ😂)
نیکا:( خفه شو دیگه بزار فیلممو ببینم😂)
متین:( عشق خشن خودمی😂)
فیلم رو پلی کردن و دیدن بعد رقتن بخوابن ، متین ژودتر از نیکا خوابش برد ، نیکا رفت آشپز خونه یک پارچ پر از آب برداشت و رفت بالا سر متین😂، نیکا داد زد:( متینننن) متین تا چشاشو باز کرد نیکا همه آب رو ریخت تو صورتش🤣🤣🤣
متین:( توله صگگگ خواب بودممم)
نیکا:( عگگگگ😂)
متین پا شد دنبال نیکا کرد ، از اینطرف به اون طرف خونه میدویدن😂
متین:( بزار بگیرمت لهت میکنممم)
نیکا:( اگه میتونی بگیر 😂)
متین نیکا رو گرفت بلندش کرد بردش تو حیاط و رفت سمت استخر😂
نیکا:( گوه خوردم گوه خوردم😂)
متین:( نه عزیزم اشکال نداره که فقط میخوام مطمئن شم استخر توش آبه یا نه😂)
نیکا:(آب توشه نگران نباش😂)
متین :( نه من مطمئن نیستم)
متین همونجوری که نیکا رو بلند کرده بود با نیکا پرید تو آب😂
#متینیکا
- ۵.۰k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط