دو پارتی شوگا
دو پارتی شوگا
وقتی ایدلی و برای اواین بار میبینتت و عاشقت میشه ولی میترسه بهت بگه
از زبون شوگا
با بچه ها نشسته بودیم تو خوابگاه هرکی داشت یه کاری انجام میداد و من داشتم آهنگ جدیدم رو مینوشتم که دیدم جین خوش و خرم اومد
جین:خبر هارو شنیدین؟
جیمین:چه خبری؟
جین:بیگ هیت بلاخره یه دختره رو قبول کرده شده ایدل کمپانی
نامجون: دهن مارو سرویس کرد تا قبولمون کنه چجوری دختره رو تو چند روز قبول کرده ؟
جین: این دختره خیلی وقته کارآموزه خیلی هم خوشگله
جونگ کوک:ببینم هیونگ عاشق شدی ؟
جین:نه بابا عشق چی فقط گفتم دختره خیلی خوشگله
جونگکوک:بله معلومه
جین:میزنمتا
با این سر و صداها عمرا میتونستم یه خطم بنویسم پس وسایلمو جمع کردم و رفتم سمت اتاق خودم که همه ی اهنگام رو اونجا مینوشتم و تنظیم میکردم
رفتم سمتش رمز درو زدم که دیدم یه دختره داخله و داره با خودش حرف میزنه
ات:ای احمق سه ساعت شد چرا هیچ کاری نکردی خاک تو سرم (به حالت گریه)
شوگا:ببخشید شما اینجا چیکار میکنین؟
سریع بلند شد و بهم تعظیم کرد
ات : سلام من اتم
شوگا:منم...
سریع پرید تو حرفم
ات:میشناسمتون
شوگا:نگفتی اینجا چیکار میکنی ؟میدونی که اینجا اتاق خصوصیه منه؟
ات: راستش میخواستم آهنگم رو کامل کنم رییس گفتن میخوان اتاقمو جابه جا کنن برا همین گفتن من بیام اینجا
وسایلشو جمع کرد و گرفت دستش
ات:ببخشید مزاحم شدم من دیگه میرم
شوگا: نه نمیخواد منم میخواستم آهنگمو کامل کنم میتونی بمونی
ات:ممنون
دوباره وسایلش رو گذاشت رو میز اما رویه صندلی نشست دفترشو بایه خودکار برداشت و نشست رو زمین منم دیگه حرفی نزدم و نشستم پای کارام اما حواسم همش پرت ات بود که داشت با دقت و تمرکز کارش رو انجام میداد ای خدا من چم شده همون لحظه صدای در اومد جفتمون برگشتیم سمت در که دیدم جونگکوکه
جونگ کوک: شما دوتا اینجا چیکار میکنین؟!!!!!
شوگا:داریم اهنگامون رو کامل میکنیم
جونگ کوک:ب..باشه ببخشید مزاحم شدم
و رفت یکم عجیب بود معمولاً نمیرفت گفتم دیگه از فکرای دیگه بیام بیرون و شروع کنم به نوشتن یکم گذشت که ات با ذوق گفت
ات: بلآخره تموم شددد
یهو برگشت سمت من که چشم تو چشم شدیم
ات:ب.بیخشید حواستو پرت کردم
شوگا:نه بابا این چه حرفیه
ات اومد سمت میز و وسایلش رو ریخت تو کوله پشتیش نمیدونم چرا اما دلم نمیخواست که از پیشم بره حس......حس میکنم عاشقش شدم
تا اومد بره دستشو گرفتم
شوگا:وایسا
ات: چیشده؟
شوگا: نمیخوای اهنگتو برام بخونی؟
ات: امم ب..باش
نشست پیشم و شروع کرد به خوندنش غرق صورت زیباشو شده بودم که گفت
ات:تموم شد چطور بود؟
و منی که هیچی از اهنگش نفهمیدم و همش به صورتش نگاه میکردم
شوگا:خیلی خوب بود (عجب دروغ گوییییییی)
ات: واقعا ؟
وقتی ایدلی و برای اواین بار میبینتت و عاشقت میشه ولی میترسه بهت بگه
از زبون شوگا
با بچه ها نشسته بودیم تو خوابگاه هرکی داشت یه کاری انجام میداد و من داشتم آهنگ جدیدم رو مینوشتم که دیدم جین خوش و خرم اومد
جین:خبر هارو شنیدین؟
جیمین:چه خبری؟
جین:بیگ هیت بلاخره یه دختره رو قبول کرده شده ایدل کمپانی
نامجون: دهن مارو سرویس کرد تا قبولمون کنه چجوری دختره رو تو چند روز قبول کرده ؟
جین: این دختره خیلی وقته کارآموزه خیلی هم خوشگله
جونگ کوک:ببینم هیونگ عاشق شدی ؟
جین:نه بابا عشق چی فقط گفتم دختره خیلی خوشگله
جونگکوک:بله معلومه
جین:میزنمتا
با این سر و صداها عمرا میتونستم یه خطم بنویسم پس وسایلمو جمع کردم و رفتم سمت اتاق خودم که همه ی اهنگام رو اونجا مینوشتم و تنظیم میکردم
رفتم سمتش رمز درو زدم که دیدم یه دختره داخله و داره با خودش حرف میزنه
ات:ای احمق سه ساعت شد چرا هیچ کاری نکردی خاک تو سرم (به حالت گریه)
شوگا:ببخشید شما اینجا چیکار میکنین؟
سریع بلند شد و بهم تعظیم کرد
ات : سلام من اتم
شوگا:منم...
سریع پرید تو حرفم
ات:میشناسمتون
شوگا:نگفتی اینجا چیکار میکنی ؟میدونی که اینجا اتاق خصوصیه منه؟
ات: راستش میخواستم آهنگم رو کامل کنم رییس گفتن میخوان اتاقمو جابه جا کنن برا همین گفتن من بیام اینجا
وسایلشو جمع کرد و گرفت دستش
ات:ببخشید مزاحم شدم من دیگه میرم
شوگا: نه نمیخواد منم میخواستم آهنگمو کامل کنم میتونی بمونی
ات:ممنون
دوباره وسایلش رو گذاشت رو میز اما رویه صندلی نشست دفترشو بایه خودکار برداشت و نشست رو زمین منم دیگه حرفی نزدم و نشستم پای کارام اما حواسم همش پرت ات بود که داشت با دقت و تمرکز کارش رو انجام میداد ای خدا من چم شده همون لحظه صدای در اومد جفتمون برگشتیم سمت در که دیدم جونگکوکه
جونگ کوک: شما دوتا اینجا چیکار میکنین؟!!!!!
شوگا:داریم اهنگامون رو کامل میکنیم
جونگ کوک:ب..باشه ببخشید مزاحم شدم
و رفت یکم عجیب بود معمولاً نمیرفت گفتم دیگه از فکرای دیگه بیام بیرون و شروع کنم به نوشتن یکم گذشت که ات با ذوق گفت
ات: بلآخره تموم شددد
یهو برگشت سمت من که چشم تو چشم شدیم
ات:ب.بیخشید حواستو پرت کردم
شوگا:نه بابا این چه حرفیه
ات اومد سمت میز و وسایلش رو ریخت تو کوله پشتیش نمیدونم چرا اما دلم نمیخواست که از پیشم بره حس......حس میکنم عاشقش شدم
تا اومد بره دستشو گرفتم
شوگا:وایسا
ات: چیشده؟
شوگا: نمیخوای اهنگتو برام بخونی؟
ات: امم ب..باش
نشست پیشم و شروع کرد به خوندنش غرق صورت زیباشو شده بودم که گفت
ات:تموم شد چطور بود؟
و منی که هیچی از اهنگش نفهمیدم و همش به صورتش نگاه میکردم
شوگا:خیلی خوب بود (عجب دروغ گوییییییی)
ات: واقعا ؟
۹.۷k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.