دو پارتی شوگا
دو پارتی شوگا
وقتی ایدلی و برای اواین بار میبینتت و عاشقت میشه ولی میترسه بهت بگه
شوگا:آره خیلی خوب نوشتیش
ات:ممنون ..خب من دیگه برم
میخواستم بهش بگم نرو بمون پیشم اما زبونم برای گفتن این جمله ها کار نمیکرد
شوگا: باشه خداحافظ
ات: خداحافظ
بعد از بسته شدن در
دفترم رو بستم البته این همه مدتم که باز بود کاری نکردم
نشستم رو مبل کنار پنجره که نفهمیدم کی خوابم برد
سه روز بعد
سه روز گذشته و من هر شب با فکر ات میخوابم تو این چند روز هر وقت میدیدمش دوست داشتم بهش بگم که عاشقش شدم اما انگار همون موقع زبونم قفل میکرد
رفتم جلو آینه و شروع کردم به تمرین کردن
شوگا:خانم هوانگ ات حاضری با من قرار بزاری؟
آخه این چجوری گفتنیه
شوگا:حاضری مامان بچه هامون بشی ؟(🤣)
اینم خیلی بده ای خدا
بلاخره بعد از کلی تمرین ناامید نشسته بودم رویه مبل که در زدن رفتم درو باز کردم که دیدم اته
ات:ببخشید من چند روز پیش یکی از دفتر هامو اینجا جا گذاشتم
شوگا:آره گذاشته بودم بیارمش بهت بدم اما یادم رفت
دفترشو برداشتم و بهش دادم
شوگا: میتونم باهات حرف بزنم؟
ات: ببخشید باید برم مربیم منتظرمه
شوگا:دو دقیقه بیشتر طول نمی کشه
ات:آخه ..
همون لحظه گوشیش زنگ خورد
ات:بله ....چشم الان میام ... ببخشید باید برم
برگشت که بره سریع دستشو گرفتم
شوگا:ات من عاشقتم
سریع برگشت سمتم و با تعجب نگام کرد
ات:چی؟!
شوگا:از همون روزی که دیدمت عاشقت شدم
سریع صدای دست زدن اومد دیدم اعضان
تهیونگ:آخی هیونگ بلاخره اعتراف کردی
شوگا:جونگ کوک (عصبی )
جونگ کوک:از دهنم در رفت
دست ات رو کشیدم و آوردمش داخل و درو بستم
ات:چیکار میکنی ؟
شوگا: جوابمو ندادی
ات:چی باید بگم؟
شوگا:میای قرار بزاریم ؟
ات:نمی دو...
سریع پریدم وسط حرفش
شوگا:آره یا نه؟
ات:آره
پایان
وقتی ایدلی و برای اواین بار میبینتت و عاشقت میشه ولی میترسه بهت بگه
شوگا:آره خیلی خوب نوشتیش
ات:ممنون ..خب من دیگه برم
میخواستم بهش بگم نرو بمون پیشم اما زبونم برای گفتن این جمله ها کار نمیکرد
شوگا: باشه خداحافظ
ات: خداحافظ
بعد از بسته شدن در
دفترم رو بستم البته این همه مدتم که باز بود کاری نکردم
نشستم رو مبل کنار پنجره که نفهمیدم کی خوابم برد
سه روز بعد
سه روز گذشته و من هر شب با فکر ات میخوابم تو این چند روز هر وقت میدیدمش دوست داشتم بهش بگم که عاشقش شدم اما انگار همون موقع زبونم قفل میکرد
رفتم جلو آینه و شروع کردم به تمرین کردن
شوگا:خانم هوانگ ات حاضری با من قرار بزاری؟
آخه این چجوری گفتنیه
شوگا:حاضری مامان بچه هامون بشی ؟(🤣)
اینم خیلی بده ای خدا
بلاخره بعد از کلی تمرین ناامید نشسته بودم رویه مبل که در زدن رفتم درو باز کردم که دیدم اته
ات:ببخشید من چند روز پیش یکی از دفتر هامو اینجا جا گذاشتم
شوگا:آره گذاشته بودم بیارمش بهت بدم اما یادم رفت
دفترشو برداشتم و بهش دادم
شوگا: میتونم باهات حرف بزنم؟
ات: ببخشید باید برم مربیم منتظرمه
شوگا:دو دقیقه بیشتر طول نمی کشه
ات:آخه ..
همون لحظه گوشیش زنگ خورد
ات:بله ....چشم الان میام ... ببخشید باید برم
برگشت که بره سریع دستشو گرفتم
شوگا:ات من عاشقتم
سریع برگشت سمتم و با تعجب نگام کرد
ات:چی؟!
شوگا:از همون روزی که دیدمت عاشقت شدم
سریع صدای دست زدن اومد دیدم اعضان
تهیونگ:آخی هیونگ بلاخره اعتراف کردی
شوگا:جونگ کوک (عصبی )
جونگ کوک:از دهنم در رفت
دست ات رو کشیدم و آوردمش داخل و درو بستم
ات:چیکار میکنی ؟
شوگا: جوابمو ندادی
ات:چی باید بگم؟
شوگا:میای قرار بزاریم ؟
ات:نمی دو...
سریع پریدم وسط حرفش
شوگا:آره یا نه؟
ات:آره
پایان
۱۰.۲k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.