خواستم دوست داشتنت را پنهان کنم

خواستم دوست داشتنت را پنهان کنم،
چشمانم بی قراری کردند.
گفتم از عشقت دم نزنم و سکوت کنم،
تپش های قلبم فریادت زدند.
آمدم بی اعتنا جلوه کنم،
رنگ رخساره رسوایم کرد.
بگو من چه کنم
که همه چیز دست به هم داده
تا تو آشکار ترین راز نهانم باشی ...
#ندا_زندیان
دیدگاه ها (۱)

چه کرده ایکه از پشت فرسنگها و سالها فاصلهبی آنکه ببینمتبی آن...

ﻋﺸﻖِﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ‌اﯼ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻣﺎﺍﺯ ﮔ...

من شیفته ی خوشی های ساده ام. همین فنجان چای عصر گاهی!این ها ...

نگارا قدم که بر محفل نگاهم می گذاریابرهای دلتنگی کنار می رون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط