مرگ

مرگ
تنها دری‌ست که تا به تو فکر می‌کنم، باز می‌شود
هربار بدم می‌آید از خانه‌ای‌که در آن نیستی
و بعد، به هر دری می‌زنم عزرائیل پشتش است
و بعد، طناب یعنی اتفاقی‌که نمی‌افتد را به کدام سقف بیاویزم
و تیغ، یعنی این تویی‌که هنوز در رگ‌هایم جریان داری

مرگ چیزی شبیه دست‌های من است
که حتی با ده انگشت نمی‌توانند
یک‌ذره از گرمای دست‌های تو را نگه‌دارند
و چیزی شبیه صدایم
که هربار دوستت دارم
تارهای صوتی‌ام را عنکبوت‌ها تنیده‌اند

(و چه انتظار بزرگی‌ست
اینکه بدانی
پشت هر «دوستت دارم»، چقدر دوستت دارم)
کانال.جدید.عاشقانه.های.منو.تو.در.تلگرام
https://t.me/monlightyy/AAAAAEUuSeCdhQ_sJTR6_A
دیدگاه ها (۱)

دوش دیوانه شدم! عشق مرا دید و بگفت:آمدم! نعره مزن! جامه مَدَ...

همیشه از قلبت پیروی کنولی هیچ وقت یادت نرهعقلت رو هم با خود...

‌ﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺻﯿﺪ ﺩﻟﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﻨﺎﺯﻡ ﭼﺸﻢ ﻣﺴﺘﺖ ﺭﺍﮐﻪ ﮐﺲ ﻣﺮﻏﺎﻥ ﻭﺣﺸﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ...

هان ای دل سودایی، دستی به تمناییبرخیز به زیبایی برجوی تولایی...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۳

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال#قیصر_امین_پور کوله باریست پر ...

شاخه نباتم💙🫂🖇من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد. نمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط