یاح یاح

ازدواج اجباری
پارت آخر
(از زبون خودم)
خب هانا و کوک با هم ازدواج کردن
اریکا و تهیونگ هم ازدواج کردن و یه بچه به اسم لوکا دارن
بکی و سهون سینگل موندن🌚
و اره دیگه امشبم کوک و هانا یه کارایی میکنن و اره دیگه مزاحشمون نشیم بهتره
(۶ سال بعد)
هانا:کوککککککک
کوک: یا خدا چیشده کی مردههه
یونا:مامانی میشه امسب بلیم پالکک؟
هانا؛اره خوشگل من حتما وایسا من برم لین بابای تنبلتو بیدار کنم
کوک:نیازی نیست خودم بیدار شدم
هانا:ایششش بیا صبحونه بخوریم بریم بیرون
کوک:یونا بابایی میخوای بریم شهر بازی؟
یونا:اله بابایییی
هانا(خنده)
کوک برای چندمین بار به خوانوادش نگاه کرد و یه لبخند بزرگ روی لب هاش نمایان شد خوشحال بود که با هانا اشنا شد خوشحال بود که خوانواه داش و از زندگیش راضیه راضی بود
(متن اخر)
همیشه به اون چیزی که فک میکنید قرار نیست اتفاق بیوفته بعضی وقتا خوبه بعضی وقت ها بد ولی برای هانا و کوک عالی بود
همیشه بهترین خودتونو انتخاب کنید که بتونید بهش تیکه کنید و همیشه باهاش بمونید
و پایانننننننننن
امیدوارم خوشتون اومده باشههههه
دیدگاه ها (۱۹)

پارت معرفی

پارت جدید

ازدواج اجباریپارت 63بکی"وقتی رسیده بودم همشون عین دیوونه ها ...

ازدواج اجباریپارت62هانا"نزدیکم شد.. یهو با دست یکی جدا شدم.....

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 𝗳𝗮𝘁𝗲' 𝘀𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻:𝟮𝗣𝗮𝗿𝘁:𝟭𝟭....چند ماه بعد...روزها همین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط