امروز عروسی یکی از دوستام بود

امروز عروسی یکی از دوستام بود بعد چند تا از بچه ها رو از قبل می شناختم رفتم پیششون و بعد یه مدت دیدم دارن یکی از دوستاشون که تازه باهاشون دوست شده رو دارن مسخره می کنن و ازش کار می کشن و بهش می خندن و اونم همش مواظب ایناس که اتفاقی نیوفته واقعا وقتی می بینم همچین ادماهایی دور و برم هستن از خودم بدم می یاد که با همچین آدمایی دوست شدم!
دیدگاه ها (۱)

مغزم پر از کلمه هس ولی نمی تونم...

وقتی می شینم به خودم نگا می کنم می بینم واقعا حقم نیس این هم...

جسمش بوی خون می داد.....روحش بوی درد می داد....در تنهایی های...

P⁸ویو راوی فلش بک به^^″ مهمونی″^^امروز روز بود که شاید میشد ...

ارمی ها بخوننن و اینو تو پیجشون بزارن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط