جسمش بوی خون می دادروحش بوی درد می داددر تنهایی

جسمش بوی خون می داد.....روحش بوی درد می داد....در تنهایی هایش بوی رنج می داد....ولی نگاهش و رفتارش بوی گل مورد علاقم رو می داد:))
*فقد توی ذهنمه که می تونم حست کنم:))
دیدگاه ها (۰)

امروز عروسی یکی از دوستام بود

مغزم پر از کلمه هس ولی نمی تونم...

من میان آواره های دلم گم شده ام

٬٬روی نیمکت پارک نشسته بود و کلاغ ها رو میشمرد تا بیاد بهشون...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط