تمام این سالهای بی هیاهو

تمامِ این سالهای بی‌ هیاهو
این هفته‌های گنگ
این روز‌های پر تکلفِ خاموش
تمام ساعت‌های بی‌ قراری
که سهمِ من از ما
پنجره پنجره انتظار بود
لحظه به لحظه
زنده ماندم تا تو را دوست داشته باشم
و ما نفهمیدیم
کدامیک از ما
در کدامین فصل
چنین آسوده تن‌ به مردن داد ؟؟
عبورِ از خاطراتِ دست‌ها و قلب ها
اتفاقِ کدامین لحظه ی شوم بود
که مثلِ درختی بی‌ ریشه افتاد
و ما نفهمیدیم ؟؟ . . .
دیدگاه ها (۲)

باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد.آن قدر که اشک ها خشک شو...

عزیزِ از دست رفته ام،چند روزیست کسی رو به روی زندگی ام نشسته...

من رفتم اما چیزهایی از من برای همیشه دست تو جا ماند.من رفتم ...

به بدی هایت که فکر میکنم,ذهنم مثلِ نوارِخالی,ساکت می چرخد!

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط