لحظه عاشقی. پارت ۱۳
#لحظه_عاشقی. پارت ۱۳
اسیه:که یهو دروک گفت
دروک :بابام چرا عقب عقب میری سرجات وایسا .... یه چیزی به موهات چسبیده میخام برش دارم
اسیه:.......عه......چیزه........باشه
دروک:برداشتم
اسیع:مرسی خدافظ
دروک:خدافظ
روز خوبی بود که با اون دختره یعنی اسیه وقت گذروندم دختر خوشگلی بود اسیع داشت میرفت که صداش زدم
دروک :اسیع
اسیع:بله
دروک:وایسا برم سوییچ رو بیارم تا برسونم خونت
اسیع:نه ممن...
نذاشت حرفمو ادامه بدم گفت دارم میام منتظرش بودم که...
#ادامه_دارع
اسیه:که یهو دروک گفت
دروک :بابام چرا عقب عقب میری سرجات وایسا .... یه چیزی به موهات چسبیده میخام برش دارم
اسیه:.......عه......چیزه........باشه
دروک:برداشتم
اسیع:مرسی خدافظ
دروک:خدافظ
روز خوبی بود که با اون دختره یعنی اسیه وقت گذروندم دختر خوشگلی بود اسیع داشت میرفت که صداش زدم
دروک :اسیع
اسیع:بله
دروک:وایسا برم سوییچ رو بیارم تا برسونم خونت
اسیع:نه ممن...
نذاشت حرفمو ادامه بدم گفت دارم میام منتظرش بودم که...
#ادامه_دارع
۲.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.