پارت ۴💛💚💫

که یهو دوستت گفت: اهای خانومی بگو ببینم رابطت با این پسر جده چیه؟ و توهم نشستی کل ماجرو براش تعریف کردی. دوستت گفت: واو خانوم خانوما یروز نبودیم دوست پسر پیدا کرده ! جوری گفت که شوگا هم شنید و تو مث گوجه شدی و یکی دوستت و زدی گفتی:اهایییییی خفه شووووو. بعد دوستت گفت: اها راستی من تا اخر این ماه نیستم پدر و مادرم گفتن واسه شغلشون باید یه مدتی برن خارج از شهر منم باید باهاشون برم. سکوت کردی و ادامه داد: میدونی نگرانت بودم نکنه تنها باشی اما دوست پسر گیرت اومده دیگه تنها نیستی ! ا.ت : خفه شوووووو.
بعد رفتی سر جات نشستی و معلم اومد. کل اون روز پیش دوستت بودی و وقتی مدرسه تموم شد ازش خداحافظی کردی. رفتی دم در مدرسه که به سمت خونه بری که دیدی شوگد منتظرت وایساده. بدو بدو رفتی پیشش و بهش سلام دادی و اونم سلام داد.
تو راه خونه:
(شوگا~. ا.ت*)
~: هوم پس از نظر دوستت ما دوست پسر دوست دختر هستیم.
*: نهه فقط چیزه یعنی اون همیشه همینجوره.
~: باشه..... میگم ا.ت میشه فردا که تعطیل هست بریم بیرون؟
با حرفش شوکه شدی
*: چی فردا نه چیزه یعنی اره اره چرا که نه فردا کاری هم ندارم حالا کجا بریم؟
~: اوم یه پارک اونور خیابون هستبریم اونجا بعدش از اونجا میریم جاهای دیگه
*: باشه
رسیدید خونه هاتون و از هم خداحافظی کردی .
ویو ا.ت:
واییییییییی خدااااا دارم میمیرمممم واسهههه فرداااا واییی لباس چی بپوشمممممم !!!!!( بله ا.ت هم مثل بقیه دخترا موقع بیرون رفتن استرسی شد😐😂😂)
.
.
.
.
.
.
.
اینم از این پارت این پارت زیاد چیز خاصی نداشت وللی پارت بعدی قراره یه اتفاق بزرگ بیوفتهههههه😆😆
پس منتظر پارت بعد باشید👋👋