توی آسایشگاه

توی آسایشگاه
روی یه صندلیه چوبی
نشسته بودُ با خودش حرف میزد
یکی ازش پرسید
داری چی میگی با خودت ؟!
بلند شد یکی محکم زد تو گوشش
گفت: هیس مگه نمیبینی
دارم قربون صدقش میرم❤🌠
#خاص
دیدگاه ها (۱)

من یچی میگمچرآغا رو خاموش میکنم و میرم از خوبیاتون حرف نـزنی...

±بهش گفتم:این با عشق فرق داره.من عاشقت نیستم.من معتقدم به تو...

این متن واقعا محشره " خدا "، چیست؟ کیست؟ کجاست؟ خدا در دست...

یه توضیح زیبایی هست درباره‌یواژه‌ی "اوضاع" و "احوال" که شهاب...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۹#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط