اجباری اما شیرین
پارت : هشتم
جنی : ممنون
تهیونگ : چرا آنقدر می ترسی ؟
جنی : خوب می دونی
تهیونگ که دید جنی نمی تون در مورد اون موضوع حرف بزن و دار دست هایش می لرزه گفت
تهیونگ : نمی خواد بگی هر موقع حالت خوب شد بهم بگو
جنی : باشه
تهیونگ : من میرم پایین برات یک آرام بخش بیارم
جنی: سری به به معنای باشه تکون داد
تهیونگ : بیا جنی بیا بخور
جنی : مرسی
تهیونگ : فقدر این خواب آور دارع یکم به خواب
جنی : باشه
تهیونگ؛ فهمیدم که جنی دوست ندارع از اتاق برم یک جور های می ترسید رو تخت دراز کشیدم و از پشت بغلش کرد وقتی اون دختر بغل می کردم انرژی می گرفتم عجیب !
جنی ؛ احساس کردم تو آغوش کسی کشید شدم تهیونگ بود درسته احساس آرامش کردم چشم هام گرم شد به خواب عمیقی فرو رفت ام
تهیونگ ؛ احساس کردم مامانم پاین منتظر این که من برم توضیح بدم خواب عمیقی فرو رفته از آغوش گرمی که داشت بیرون اومدم به پاین رفتم
جیسو : تهیونگ جنی کجاست حالش خوبه ؟
ته : ارع خسته بود خوابید
جیسو : وقتی اون آمد خیس بود رنگ ام نداشت چیزی شد ؟
ته : نه چیز خواستی نیستی
جیسو : اوکی شام خوردی ؟
ته : ارع خوردم
جیسو : جنی چی ؟
ته : نمی دونم بابا کجاست ؟
جیسو :: طبق معمول رفت ماموریت
ته : آها
جیسو : فقدر نکته اینجا که نخست وزیر ام رفته
ته : خوب نکته اش کو ؟
جیمین : سوال منم همین ؟
جیسو : احمقا جنی خواهر دارع که ازدواج نکرد شاید این سفر طول بکشه و خواهرش چون پدرش رفته مسافرت تنها باشه تو اگر جنی خواست چند روز برو اونجا باهاش برو
ته : آها اوکی فهمیدی ابله
جیمین : ببند تو گیرای آت پاین به من چه ؟
جیسو : خفه شید از جلو چشمم نصف شبی اع
ته : من رفتم به خواب ام
جیسو : باش
صبح بیدار شدم دیدیم تهیونگ خواب یاد دیشب افتادم آهی کشیدم کیم تهیونگ کیم تهیونگگگگگگگگگ
ته : یا خدا جنی چرا داد می زنی
جنی : می خوای نیم ساعت دیگه بیدار بشو ها ؟
ته: ببخشید حالا ساعت چند ؟
جنی : ۱۰
ته : او
جنی : مگه نمیری سر کار ؟
ته : خیر امروز پیش تو می مونم
جنی : مطمئنی ؟
ته : بله
جنی : من رفتم پایین تو هم بیا دیگ
ته : باشه
جنی : سلام صبح بخیر
جیسو : صبح تو هم بخیر عزیزم بریم صبحانه بخوریم
جنی : اره پدر نمی یاد ؟
جیسو : رفته مسافرت مگه نمی دونستی ؟
جنی : نه چطور
جیسو : اخع نخست وزیر هم باهاش رفته
جنی : جدی پدر بهم نگفت کی برمی گردند ؟
جیسو : گفت این سفر احتمال طولانی باشه یکم بیشتر طول میکشه
جنی : حتماً رزی خانه تنهاست
جیسو : می خوای بری بهش بگی بیاد عمارت پیش ما ؟
جنی : نه بابا رزی عمران بیاد
جیسو : اخعی چرا ؟
جنی : فقدر خانه دلش می خواهد به مون
جیسو : اوکی پس می خوای تو بری پیشش ؟
جنی : اخع شما تنها می موندید ؟
جیسو : هر جور راحتی
جنی: باشه
جیسو : امروز می خوام برم یک مهمونی که همه همسران بزرگ هان هستند میای بریم دیگه ؟
جنی : اخع
جیسو : جنی من تنها برم ؟
جنی : باشه میام ساعت چند فقدر ؟
جیسو : آفرین دختر گلم ساعت پنج
جیمین : مامان این خانم کی ؟
جیسو : کدوم خانم ؟
جیمین : یک خانم دم در وایساده با شما کار داره
__☆_____________☆♡☆♡☆♡
#ایو #رزی #جیسو #لالیسا #جنی #بلک_پینک
#جمین #نامجون #جین #کوکی #تهیونک #شوگا #جیهوپ #بی_تی_اس
#ایتیزی #وه_مای_گرل
#اورلگو #اکسو #تی_اکس_تی #پنت_هاوس #دبلیو #زیبای_حقیقی #اجوشی_من #روباه_نه_دم #ویرانگر_در_خدمت_شماست #عاشقان_ماه #گل_برفی
جنی : ممنون
تهیونگ : چرا آنقدر می ترسی ؟
جنی : خوب می دونی
تهیونگ که دید جنی نمی تون در مورد اون موضوع حرف بزن و دار دست هایش می لرزه گفت
تهیونگ : نمی خواد بگی هر موقع حالت خوب شد بهم بگو
جنی : باشه
تهیونگ : من میرم پایین برات یک آرام بخش بیارم
جنی: سری به به معنای باشه تکون داد
تهیونگ : بیا جنی بیا بخور
جنی : مرسی
تهیونگ : فقدر این خواب آور دارع یکم به خواب
جنی : باشه
تهیونگ؛ فهمیدم که جنی دوست ندارع از اتاق برم یک جور های می ترسید رو تخت دراز کشیدم و از پشت بغلش کرد وقتی اون دختر بغل می کردم انرژی می گرفتم عجیب !
جنی ؛ احساس کردم تو آغوش کسی کشید شدم تهیونگ بود درسته احساس آرامش کردم چشم هام گرم شد به خواب عمیقی فرو رفت ام
تهیونگ ؛ احساس کردم مامانم پاین منتظر این که من برم توضیح بدم خواب عمیقی فرو رفته از آغوش گرمی که داشت بیرون اومدم به پاین رفتم
جیسو : تهیونگ جنی کجاست حالش خوبه ؟
ته : ارع خسته بود خوابید
جیسو : وقتی اون آمد خیس بود رنگ ام نداشت چیزی شد ؟
ته : نه چیز خواستی نیستی
جیسو : اوکی شام خوردی ؟
ته : ارع خوردم
جیسو : جنی چی ؟
ته : نمی دونم بابا کجاست ؟
جیسو :: طبق معمول رفت ماموریت
ته : آها
جیسو : فقدر نکته اینجا که نخست وزیر ام رفته
ته : خوب نکته اش کو ؟
جیمین : سوال منم همین ؟
جیسو : احمقا جنی خواهر دارع که ازدواج نکرد شاید این سفر طول بکشه و خواهرش چون پدرش رفته مسافرت تنها باشه تو اگر جنی خواست چند روز برو اونجا باهاش برو
ته : آها اوکی فهمیدی ابله
جیمین : ببند تو گیرای آت پاین به من چه ؟
جیسو : خفه شید از جلو چشمم نصف شبی اع
ته : من رفتم به خواب ام
جیسو : باش
صبح بیدار شدم دیدیم تهیونگ خواب یاد دیشب افتادم آهی کشیدم کیم تهیونگ کیم تهیونگگگگگگگگگ
ته : یا خدا جنی چرا داد می زنی
جنی : می خوای نیم ساعت دیگه بیدار بشو ها ؟
ته: ببخشید حالا ساعت چند ؟
جنی : ۱۰
ته : او
جنی : مگه نمیری سر کار ؟
ته : خیر امروز پیش تو می مونم
جنی : مطمئنی ؟
ته : بله
جنی : من رفتم پایین تو هم بیا دیگ
ته : باشه
جنی : سلام صبح بخیر
جیسو : صبح تو هم بخیر عزیزم بریم صبحانه بخوریم
جنی : اره پدر نمی یاد ؟
جیسو : رفته مسافرت مگه نمی دونستی ؟
جنی : نه چطور
جیسو : اخع نخست وزیر هم باهاش رفته
جنی : جدی پدر بهم نگفت کی برمی گردند ؟
جیسو : گفت این سفر احتمال طولانی باشه یکم بیشتر طول میکشه
جنی : حتماً رزی خانه تنهاست
جیسو : می خوای بری بهش بگی بیاد عمارت پیش ما ؟
جنی : نه بابا رزی عمران بیاد
جیسو : اخعی چرا ؟
جنی : فقدر خانه دلش می خواهد به مون
جیسو : اوکی پس می خوای تو بری پیشش ؟
جنی : اخع شما تنها می موندید ؟
جیسو : هر جور راحتی
جنی: باشه
جیسو : امروز می خوام برم یک مهمونی که همه همسران بزرگ هان هستند میای بریم دیگه ؟
جنی : اخع
جیسو : جنی من تنها برم ؟
جنی : باشه میام ساعت چند فقدر ؟
جیسو : آفرین دختر گلم ساعت پنج
جیمین : مامان این خانم کی ؟
جیسو : کدوم خانم ؟
جیمین : یک خانم دم در وایساده با شما کار داره
__☆_____________☆♡☆♡☆♡
#ایو #رزی #جیسو #لالیسا #جنی #بلک_پینک
#جمین #نامجون #جین #کوکی #تهیونک #شوگا #جیهوپ #بی_تی_اس
#ایتیزی #وه_مای_گرل
#اورلگو #اکسو #تی_اکس_تی #پنت_هاوس #دبلیو #زیبای_حقیقی #اجوشی_من #روباه_نه_دم #ویرانگر_در_خدمت_شماست #عاشقان_ماه #گل_برفی
۲۳.۶k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.