حواسم پرتِ ماشینِ کناری شُد یهو...
حواسم پرتِ ماشینِ کناری شُد یهو...
حواسم پرت شُد کنارِ دخترکی که خم شُده بود تا جایی کنارِ یقهی پیراهن مَردونهای رو ببوسه.
لبخند اومد رو لَبام، غیر ارادی... سر که برگردوندَم، چشمَم به جمالِ لبخندِ بیارادهتَری روشن شُد؛ صداش پیچید زیرِ سقفِ کوچیکِ ماشین:
-به چی نگاه میکردی خاتون؟
لَبام بیشتر کِش اومد:
+به هیچی آقا!
معلوم بود قانع نشُده، ولی سکوتُ ترجیح داد.
طلبکار گفتم:
+خودت داشتی به چی فکر میکردی که اونجوری با همهی صورتِت لبخند میزَدی؟
دستمو گرفت و گذاشت زیرِ دستِش روی دنده و نگاهِشو دوخت به مسیرِ جلوش:
-به اینکه تا حالا چند بار باعث شُدیم بقیه،
با دیدنِمون از این لبخندای یواشکیِ غیرِ ارادی
بیاد رو لَباشون!
زیر چشمی حواسِش به گُلانداختنِ صورتم و
دستپاچگیِ بی دلیلم بود که صدای خندهی بَمِش، همهجا رو پُر کرد...
یادم رفت باید خجالت بکِشم!
خندیدم از خندهش،
به گمونَم خُدا هم خندید از خندهمون!
#طاهره_اباذریهریس
۱۳۹۹/۰۹/۰۴
#عاشقانه #عشق #love #دخترونه #عشقولانه
حواسم پرت شُد کنارِ دخترکی که خم شُده بود تا جایی کنارِ یقهی پیراهن مَردونهای رو ببوسه.
لبخند اومد رو لَبام، غیر ارادی... سر که برگردوندَم، چشمَم به جمالِ لبخندِ بیارادهتَری روشن شُد؛ صداش پیچید زیرِ سقفِ کوچیکِ ماشین:
-به چی نگاه میکردی خاتون؟
لَبام بیشتر کِش اومد:
+به هیچی آقا!
معلوم بود قانع نشُده، ولی سکوتُ ترجیح داد.
طلبکار گفتم:
+خودت داشتی به چی فکر میکردی که اونجوری با همهی صورتِت لبخند میزَدی؟
دستمو گرفت و گذاشت زیرِ دستِش روی دنده و نگاهِشو دوخت به مسیرِ جلوش:
-به اینکه تا حالا چند بار باعث شُدیم بقیه،
با دیدنِمون از این لبخندای یواشکیِ غیرِ ارادی
بیاد رو لَباشون!
زیر چشمی حواسِش به گُلانداختنِ صورتم و
دستپاچگیِ بی دلیلم بود که صدای خندهی بَمِش، همهجا رو پُر کرد...
یادم رفت باید خجالت بکِشم!
خندیدم از خندهش،
به گمونَم خُدا هم خندید از خندهمون!
#طاهره_اباذریهریس
۱۳۹۹/۰۹/۰۴
#عاشقانه #عشق #love #دخترونه #عشقولانه
۱۸.۲k
۰۴ آذر ۱۳۹۹