جرقه عشق ادامه پارت قبل
بعد چند دقیقه رو تخت نشستن پام خوب شد کوک:عشقم خوبی من:آره بهتر شدم کوک:میتونی حرکت کنی من:اوهوم میخوام برم لباس بپوشم کوک:باشه رفتم لباس پوشیدم کوک:من برم دست و صورتمو بشوم من:برو تا بیای من صبحونرو آماده کردم کوک:باشه رفت دست و صورتشو شست منم صبحونرو آماده کردم رفتم تو حس آهنگ
از زبون جونگ کوک
از در دسشویی اومدم بیرون دیدم سوفیا داره آواز میخونه آروم آروم رفتم جلو هرچقدر بهش نزدیک تر میشدم صداش منو محو خودش میکرد رفتم جلو و دستمو دور شیکمش حلقه کردم آهنگ خوندنش تموم شد من:میدونستی صدات آرامش بخشه سوفیا:واقعا من:اوهوم بعد از تو بغل هم اومدیم بیرون
از زبون خودم
رفتیم صبحونمونو خوردیم و بعد پاشدیم یسری ظرف از دیشب مونده بود اونارو شستیم یه نگاه به جونگ کوک کردم دیدم لباس نپوشیده رفتم طرفش و بهش چسبیدم من:شما آقا پسر نمیخوای لباس بپوشی کوک:چیه تحریک شدی من:اگه همینجوری ادامه پیدا کنه آره بعد دستمو زدم به سینش و دستمو روش میکشید بعد بردم گذاشتم رو شونش دیگه نتونستم گفتم من:تا لباس نپوشی من نگات نمیکنم کوک:برگرد من:نه کوک:میگم برگرد برگشتم دیدم لباس پوشیده من:آهان حالا شد کوک:فقط خواستم روتو از من برنگردونی بعد یواش یواش اومو سمتم با لبخند( از اون لبخند جذابا مادر😍😍😍😃) کوک:میدونستی وقتی تحریک میشی خیلی کیوت میشی و لپات گل میندازه یا وقتایی که مست میکنی چرا انقدر خوشگلی بعد دستامو گرفت کوک:حالا اینارو بگو من:چی کوک:سوفیای من کیه ازاون حرفا میگفت که باید بگی من ولی خواستم ازیت کنم من:نمیدونم کوک:نمیدونی خوب پیشی من کیه من:نمیدونم کوک:عشق من کیه من:نمیدونم دیگه داشت رد میداد کوک:زندگیه من کیه همه کسه من کیه من:آی دونت نو کوک:یودونت نو ریلی من:اوهوم کوک:نفس من کیه جون من کیه یکی یدونه ی من کیه خانوم خوشگل من کیه کوک به خدا اگه بگی نمیدونم من میدونم با تو من:آهان فهمیدم کیه کوک:کیه من:نمیدونم یهو منو کشید دوتا دستاشو دورم حلقه کرد و یکی از دستاشم گذاشت کنار سرم و لباشو گذاشت رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد و گاز میگرفت دستشو از رو سرم انداخت و دور کمرم محکم حلقه کرد منم دستامو دور گردنش حلقه کردم و همراهیش کردم لبا همدیگرو مک میزدیمو میخوردیمو گاز میگرفتیم یکم سریع ولی آروم همونجوری زبونمونو رو لباهم میکشیدیم که با برخورد زبونامون به هم جدا شدیم کوک:اولین بار بود من:آره کوک:ادامه بدیم بعد شروع کرد زبونمونو رو لبا هم میکشیدیم و زبونمون به هم میزدیم و زبون همدیگرو به هم گره میزدیم دیگه نفس کم آوردم من:ج.و.نگ.ک.وک ن.ف.س
م ب.ا.لا ن.م.یاد بعد جدا شد کوک:همه ی اینا تو بودی همش تو بودی همش سوفیای من تویی عشق من تویی زندگیه من تویی دستشو رو صورتم میکشید
از زبون جونگ کوک
از در دسشویی اومدم بیرون دیدم سوفیا داره آواز میخونه آروم آروم رفتم جلو هرچقدر بهش نزدیک تر میشدم صداش منو محو خودش میکرد رفتم جلو و دستمو دور شیکمش حلقه کردم آهنگ خوندنش تموم شد من:میدونستی صدات آرامش بخشه سوفیا:واقعا من:اوهوم بعد از تو بغل هم اومدیم بیرون
از زبون خودم
رفتیم صبحونمونو خوردیم و بعد پاشدیم یسری ظرف از دیشب مونده بود اونارو شستیم یه نگاه به جونگ کوک کردم دیدم لباس نپوشیده رفتم طرفش و بهش چسبیدم من:شما آقا پسر نمیخوای لباس بپوشی کوک:چیه تحریک شدی من:اگه همینجوری ادامه پیدا کنه آره بعد دستمو زدم به سینش و دستمو روش میکشید بعد بردم گذاشتم رو شونش دیگه نتونستم گفتم من:تا لباس نپوشی من نگات نمیکنم کوک:برگرد من:نه کوک:میگم برگرد برگشتم دیدم لباس پوشیده من:آهان حالا شد کوک:فقط خواستم روتو از من برنگردونی بعد یواش یواش اومو سمتم با لبخند( از اون لبخند جذابا مادر😍😍😍😃) کوک:میدونستی وقتی تحریک میشی خیلی کیوت میشی و لپات گل میندازه یا وقتایی که مست میکنی چرا انقدر خوشگلی بعد دستامو گرفت کوک:حالا اینارو بگو من:چی کوک:سوفیای من کیه ازاون حرفا میگفت که باید بگی من ولی خواستم ازیت کنم من:نمیدونم کوک:نمیدونی خوب پیشی من کیه من:نمیدونم کوک:عشق من کیه من:نمیدونم دیگه داشت رد میداد کوک:زندگیه من کیه همه کسه من کیه من:آی دونت نو کوک:یودونت نو ریلی من:اوهوم کوک:نفس من کیه جون من کیه یکی یدونه ی من کیه خانوم خوشگل من کیه کوک به خدا اگه بگی نمیدونم من میدونم با تو من:آهان فهمیدم کیه کوک:کیه من:نمیدونم یهو منو کشید دوتا دستاشو دورم حلقه کرد و یکی از دستاشم گذاشت کنار سرم و لباشو گذاشت رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد و گاز میگرفت دستشو از رو سرم انداخت و دور کمرم محکم حلقه کرد منم دستامو دور گردنش حلقه کردم و همراهیش کردم لبا همدیگرو مک میزدیمو میخوردیمو گاز میگرفتیم یکم سریع ولی آروم همونجوری زبونمونو رو لباهم میکشیدیم که با برخورد زبونامون به هم جدا شدیم کوک:اولین بار بود من:آره کوک:ادامه بدیم بعد شروع کرد زبونمونو رو لبا هم میکشیدیم و زبونمون به هم میزدیم و زبون همدیگرو به هم گره میزدیم دیگه نفس کم آوردم من:ج.و.نگ.ک.وک ن.ف.س
م ب.ا.لا ن.م.یاد بعد جدا شد کوک:همه ی اینا تو بودی همش تو بودی همش سوفیای من تویی عشق من تویی زندگیه من تویی دستشو رو صورتم میکشید
۱۲.۷k
۰۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.