بسم رب الشهداء
بسم رب الشهداء...
خاطره ای از زبان مادرشهیدمدافع حرم محمدهادی نژاد...
چند روز قبل از رفتن به سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه...
باهاش مخالفت کردم وگفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط یک پسر دارم و اگر تو بری دیگر کسی را ندارم...
شب که خوابیدم حضرت زینب و پسر مو ازم خواست و گفت با رفتنش مخالفت نکنم...
وقتی خبر شهادتشو شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب محمد منو انتخاب کرده بود...
شهادت جامونده هاصلوات...
خاطره ای از زبان مادرشهیدمدافع حرم محمدهادی نژاد...
چند روز قبل از رفتن به سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه...
باهاش مخالفت کردم وگفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط یک پسر دارم و اگر تو بری دیگر کسی را ندارم...
شب که خوابیدم حضرت زینب و پسر مو ازم خواست و گفت با رفتنش مخالفت نکنم...
وقتی خبر شهادتشو شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب محمد منو انتخاب کرده بود...
شهادت جامونده هاصلوات...
- ۶۶۰
- ۱۸ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط