بسم رب الشهداء

بسم رب الشهداء...



محمدم :
همان پیراهنی که خواستی اتوکردم ؛
پهمان انگشتری که گفتی آماده کردم ؛
توی ساک ،همان ها را که گفتی گذاشتم ؛
به همان ترتیبی که سفارش کردی؛فقط بدان ....
دلم ❤
را رج به رج از شال ردکردم
و دور گردنت انداختم ؛
مثل پیچک دور بندپوتینت کشیدم
من ...
این جا ...
بی دل شده ام ...

روبه روی حرم که می ایستی یادت باشد یک نفردوتایی هستی
دیدگاه ها (۱)

بسم رب الشهداء...سالی که روح الله پیش دانشگاهی بود تمام تلاش...

بسم رب الشهداء...مه غلیظی منطقه رو گرفته بود...٣٠-٤٠متر بیشت...

بسم رب الشهداء...شهید احمد اعطایی به گفته فرماندشون شب علمیا...

بسم رب الشهداء... خاطره ای از زبان مادرشهیدمدافع حرم محمدهاد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط