پارت 9

ویو کوک
وقتی به هوش اومدم تو یه اتاق شکنجه بودم ولی دستم باز بود و درمان شده بودم
کسی وارد شد همون عوضی بودش(فرشته ها هم میتونن فحش بدن دیگه!)
+خوب خوابیدی فرشته کوچولو
_بهت نشون میدم کوچولو کیه
شروع کردم حمله کردن بهش ولی همشو دفاع میکرد
_من فقط قدرتام کم شده وگرنه شکست دادنت چیزی نیست
+ میدونم
_منو دستکم میگ.... چی میدونی؟
+اره میدونم که قدرتات کم شده ولی درمورد قسمت دوم جملت نه غلطه من از تو قوی ترم
خنده عصبی کردم و شروع کردم دوباره حمله کردن
میخندید....(تیک عصبی گرفته بود)
_احمق من خنده دارم
+نه ولی بانمکی
_چیییییییی...
شروع کرد به بیشتر زدنش و ته همینظور دفاع میکرد
_احمق میکشمتتت
+نمیتونی کوچولو
_من کوچولو نیستممممم
ویو ته
بانمکه و همینطور احمق
پان ویو
در وا شد و یه جن اومد
~ارباب پادشاه کارتون داره
+اینو ببندش بهش غذا ام بدید(غذا میخورن؟)
ویو شوگا
اعمارت شیطان
*پدر چی شده که مارو کشوندید اینجا؟
+اتفاقی افتاده
"نه میخوام به سرزمین انسان ها حمله کنم
*+چیی
" همین که شنیدید فقط اماده بشید راستی اون فرشته ها رو هم همون جا ولشون کنید تا بمیرن
*+چشمم
پایان ویو
رفتند و اماده شدن


تهیونگ عاشقشد
ولی یونگی فعلا نه🙃