دختر جهنمی
پارت :۸
ویو لیلی :
قرار بود بخوابم اما کدوم خواب ؟
فکر ها پشت سر هم به زهنم هجوم میارن ، اون نقاشی ، طرز نگاهش ، اون حرفا ، ذوق کردن های پفکی ، از اون طرف هم وسط این همه خیالت چرت همش صدای جیر جیر پا میاد ، اره صداش رو مخه
لیلی : یه دقیقه وایسا (میشینه)یکی داره میاد؟
راوی : لیسا دیگه فکر نکرد ، لباس لختیش و بایه تیشرت سفید که به زور تا پایین پاشو می گیره و همراهش یه شرتک مشکی به همراه چاک های بغلش پوشید
رفت جلو اینه و بالم زد
اما واسه چی داشت اینکار هارو میکرد؟ حتی خودشم نمیدونست ، صدای پا واضح تر شد یه بار دیگه خودشو چک کرد ، در زده شد
€____/____﷼____£
ویو ته :
سریعا شروع به تعقیب جنی کیم کردم ، سوار یه تاکسی شده بود ، اما کجا میرفت ؟؟؟،بهش شک کردم ، اون واقعا کیه ؟
¥_______¥
ویو کیم جیسو :
بعد از بوسه جین فکر کرد من رفتم ولی خوب نه نرفتم ، وقتی بوسیدن تموم شد بهش گفتم بره و اب بیاره اما وقتی امد من دیگه اونجا نبودم ، فک کرد رفتم ، اما من حالم بدتره از این حرفا بود که بخوام تنها باشم ، میخواستم حداقل وجودشو کنارم داشته باشم ، برای همین از در شیشه ای که به اتاقش میخورد (پشت خونه) وارد اتاقش شدم و رو تختش دراز کشیدم تا بیاد تو اتاقش
ویو جین :
(درحالی که داره میره تو اتاق)خیلی حالم بد شده بود ، جیسو خیلی یه دفعه ای امد خیلی یه دفعه ای هم رفت ، این یعنی حالش بد بود؟ باید چیکار کنم ؟
جین : خداوندااااااعاااا
راوی " در باز شد ، و فرشته ی شکست خورده جین به نمایش گذاشته شد
جین : جیسووو(نگران)
جیسو پتویی که به خاطر اشک هاش خیس بود رو کنار زد
جین سمت فرشته بی بال و غمگین رفت
جین : جیسو کی اذیتت کرده؟ اون شب چیشده؟؟؟
جیسو با شنیدن جمله اخر جین هق هقش بلند تر شد و جین کنارش نشست و بغلش کرد جیسو با حس کردن ارامشی که بهش حمله ور شد صداش اروم اروم قط شد
جین : هیسسس ، من اینجام
€_____€
ویو ته :
وارد کلاب شد ، مثل اینکه الکی این همه راهو امدم ، خوب وللش یع شات میزنیم بر میگردیم
راوی : تهیونگ وارد کلوپ شد پر سر صدای موزیک ، صدای کیس ها چندش ، برخورد لیوان ها بهم ، تهیونگ یه میز خالی دید و روی یکی از صندلی هاش نشست
یک ساعت بعد
ویو ته :
جنی خیلی عجیب بود اون با همه ی دخترا حرف میزد هر شاتشو اروم اروم مینوشید و جوری تظاهر میکرد انگار استقامتش تو اون زمینه بالاس ولی نه اون خیلی زود مست شده بود ، الان هم فقط نشسته بدونه هیچ ری اکت ای به لیوانش خیره بود
راوی : ۳ تا مرد گردن کلفت به سمت جنی اومدن
ویو لیلی :
قرار بود بخوابم اما کدوم خواب ؟
فکر ها پشت سر هم به زهنم هجوم میارن ، اون نقاشی ، طرز نگاهش ، اون حرفا ، ذوق کردن های پفکی ، از اون طرف هم وسط این همه خیالت چرت همش صدای جیر جیر پا میاد ، اره صداش رو مخه
لیلی : یه دقیقه وایسا (میشینه)یکی داره میاد؟
راوی : لیسا دیگه فکر نکرد ، لباس لختیش و بایه تیشرت سفید که به زور تا پایین پاشو می گیره و همراهش یه شرتک مشکی به همراه چاک های بغلش پوشید
رفت جلو اینه و بالم زد
اما واسه چی داشت اینکار هارو میکرد؟ حتی خودشم نمیدونست ، صدای پا واضح تر شد یه بار دیگه خودشو چک کرد ، در زده شد
€____/____﷼____£
ویو ته :
سریعا شروع به تعقیب جنی کیم کردم ، سوار یه تاکسی شده بود ، اما کجا میرفت ؟؟؟،بهش شک کردم ، اون واقعا کیه ؟
¥_______¥
ویو کیم جیسو :
بعد از بوسه جین فکر کرد من رفتم ولی خوب نه نرفتم ، وقتی بوسیدن تموم شد بهش گفتم بره و اب بیاره اما وقتی امد من دیگه اونجا نبودم ، فک کرد رفتم ، اما من حالم بدتره از این حرفا بود که بخوام تنها باشم ، میخواستم حداقل وجودشو کنارم داشته باشم ، برای همین از در شیشه ای که به اتاقش میخورد (پشت خونه) وارد اتاقش شدم و رو تختش دراز کشیدم تا بیاد تو اتاقش
ویو جین :
(درحالی که داره میره تو اتاق)خیلی حالم بد شده بود ، جیسو خیلی یه دفعه ای امد خیلی یه دفعه ای هم رفت ، این یعنی حالش بد بود؟ باید چیکار کنم ؟
جین : خداوندااااااعاااا
راوی " در باز شد ، و فرشته ی شکست خورده جین به نمایش گذاشته شد
جین : جیسووو(نگران)
جیسو پتویی که به خاطر اشک هاش خیس بود رو کنار زد
جین سمت فرشته بی بال و غمگین رفت
جین : جیسو کی اذیتت کرده؟ اون شب چیشده؟؟؟
جیسو با شنیدن جمله اخر جین هق هقش بلند تر شد و جین کنارش نشست و بغلش کرد جیسو با حس کردن ارامشی که بهش حمله ور شد صداش اروم اروم قط شد
جین : هیسسس ، من اینجام
€_____€
ویو ته :
وارد کلاب شد ، مثل اینکه الکی این همه راهو امدم ، خوب وللش یع شات میزنیم بر میگردیم
راوی : تهیونگ وارد کلوپ شد پر سر صدای موزیک ، صدای کیس ها چندش ، برخورد لیوان ها بهم ، تهیونگ یه میز خالی دید و روی یکی از صندلی هاش نشست
یک ساعت بعد
ویو ته :
جنی خیلی عجیب بود اون با همه ی دخترا حرف میزد هر شاتشو اروم اروم مینوشید و جوری تظاهر میکرد انگار استقامتش تو اون زمینه بالاس ولی نه اون خیلی زود مست شده بود ، الان هم فقط نشسته بدونه هیچ ری اکت ای به لیوانش خیره بود
راوی : ۳ تا مرد گردن کلفت به سمت جنی اومدن
- ۱۱۶
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط