☆♡پارت: ۱۵♡☆
☆♡پارت: ۱۵♡☆
بعد کلاس...
سوجین رفت بالا سر جونگ کوک وایساد..
سوجین: هی دنبالم بیاا...
جونگ کوک: باشه چته؟...
جونگ کوک رفت دنبال سوجین و رفتن پشتبوم مدرسه...
جونگ کوک: چی شده نکنه می خوای از اینجا پرتم کنی پایین از شرم خلاص شی؟
سوجین با نگاه بی حوصله و عصبی نگاش میکرد...
سوجین: ببین باید مثل ادم درستو بخونی و به چیزایی که میگم خوب گوش کنی! اگه مثل ادم درس نخونی و پیشرفت نکنی و بخاطر تو نمره من بیاد پایین بد جوری حالتو میگیرم! اوکی؟!
جونگ کوک که از این رفتار سوجین یکم تعجب کرده بود و کمی ام خوشش اومده بود به سوجین خیره شده بود...
سوجین: گفتم فهمیدی؟؟!(با صدای یکم بلند)
جونگ کوک: اره فهمیدم نگران نباش...
سوجین: پس خوبه... بعدا ی جایی باهم قرار میزاریم و درسارو تمرین میکنیم...
حرفشو زد و فورا رفت...
جونگ کوک به رفتنش نگاه کرد...
جونگ کوک: واقعا عجب دختره پروییه!
اونم از اونجا رفت...
مین سو داشت تو حیاط قدم میزد که یدفه دستش توسط ی نفر کشیده شد و اونو برد حیاط پشتی مدرسه... خواست برگرده و چیزی بگه که دید تهیونگه...
مین سو: هی تو دیوونه ای چیزی هستی؟
تهیونگ: نه...
مین سو: پس چته؟ ی لحظه خیلی گرم و صمیمی رفتار میکنی ی لحظه مثل یخ سرد میشی...
تهیونگ: اوردمت اینجا یکم حرف بزنیم...
مین سو: در مورد چی دقیقا؟
تهیونگ: تو کلاس بخاطر این باهات سرد بودم که جونگ کوک متوجه نشه باهم دوست شدیم.. و اینکه اگه دخترای مدرسه بفهمن با من حرف میزنی راحتت نمیزارن...
مین سو: از کی تا حالا ما باهم دوستیم؟ بعدشم جونگ کوک چرا نباید بفهمه ما باهم دوستیم؟
تهیونگ: مگه از دیروز با هم دوست نیستیم؟
مین سو: مطمئن نیستم... جواب اون یکی سوالمو ندادی...
تهیونگ: اون ی قضیه شخصیه بی خیال...
مین سو: می خواستی در مورد این باهام حرف بزنی؟
تهیونگ: نه ی چیز دیگه بود...
مین سو: خب بگو...
اینم از سه پارتی که قولشو داده بودم💖
لطفا لایک و کامنت فراموش نشه❤
بعد کلاس...
سوجین رفت بالا سر جونگ کوک وایساد..
سوجین: هی دنبالم بیاا...
جونگ کوک: باشه چته؟...
جونگ کوک رفت دنبال سوجین و رفتن پشتبوم مدرسه...
جونگ کوک: چی شده نکنه می خوای از اینجا پرتم کنی پایین از شرم خلاص شی؟
سوجین با نگاه بی حوصله و عصبی نگاش میکرد...
سوجین: ببین باید مثل ادم درستو بخونی و به چیزایی که میگم خوب گوش کنی! اگه مثل ادم درس نخونی و پیشرفت نکنی و بخاطر تو نمره من بیاد پایین بد جوری حالتو میگیرم! اوکی؟!
جونگ کوک که از این رفتار سوجین یکم تعجب کرده بود و کمی ام خوشش اومده بود به سوجین خیره شده بود...
سوجین: گفتم فهمیدی؟؟!(با صدای یکم بلند)
جونگ کوک: اره فهمیدم نگران نباش...
سوجین: پس خوبه... بعدا ی جایی باهم قرار میزاریم و درسارو تمرین میکنیم...
حرفشو زد و فورا رفت...
جونگ کوک به رفتنش نگاه کرد...
جونگ کوک: واقعا عجب دختره پروییه!
اونم از اونجا رفت...
مین سو داشت تو حیاط قدم میزد که یدفه دستش توسط ی نفر کشیده شد و اونو برد حیاط پشتی مدرسه... خواست برگرده و چیزی بگه که دید تهیونگه...
مین سو: هی تو دیوونه ای چیزی هستی؟
تهیونگ: نه...
مین سو: پس چته؟ ی لحظه خیلی گرم و صمیمی رفتار میکنی ی لحظه مثل یخ سرد میشی...
تهیونگ: اوردمت اینجا یکم حرف بزنیم...
مین سو: در مورد چی دقیقا؟
تهیونگ: تو کلاس بخاطر این باهات سرد بودم که جونگ کوک متوجه نشه باهم دوست شدیم.. و اینکه اگه دخترای مدرسه بفهمن با من حرف میزنی راحتت نمیزارن...
مین سو: از کی تا حالا ما باهم دوستیم؟ بعدشم جونگ کوک چرا نباید بفهمه ما باهم دوستیم؟
تهیونگ: مگه از دیروز با هم دوست نیستیم؟
مین سو: مطمئن نیستم... جواب اون یکی سوالمو ندادی...
تهیونگ: اون ی قضیه شخصیه بی خیال...
مین سو: می خواستی در مورد این باهام حرف بزنی؟
تهیونگ: نه ی چیز دیگه بود...
مین سو: خب بگو...
اینم از سه پارتی که قولشو داده بودم💖
لطفا لایک و کامنت فراموش نشه❤
۱۹.۲k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.