پارت ۱۰
پارت ۱۰
#جویی
وایی چرا یهو اون طوری شد ! مو هام مگه چش بود!! هوفف
دیگه تقریبا شب شده بود و باید برمی گشتم به خونه ! از توی راهرو داشتم رد میشدم که جونگ کوک رو دیدم یه هودی مشکی تنش بود و موهاش اومده بود توی صورتش ... عصبیم کرد و رفت جلو
کوکی: ج..جویی!! کاری داری !!
دست کردم توی موهاش و کلاه هودی رو دادم عقب !
کوکی: یااااچیکار میکنی!؟ برو !!
من: اینطوری هودی نمیکنن تن ! وقتی هودی می پوشی باید سرت بیرون باشه ... اینطوری که من تورو دیدم توی موزیک ویدیو هاتون ابرو های تو تهیونگ از همه خاص تره...
دست کردم و موهاشو دادم عقب !!....
من: موهاتو بده عقب تا اون ابرو هات بیشتر ملوم باشه !
داشت متعجب نگاهم میکرد ! زدم روی شونه اش و از کمپانی خارج شدم ...
#جونگکوک
هنگ کرده بودم. چیکار به موهای من داره ! یه حس خاصی داشتم ! نمیدونم چه حسی بود ولی بهش توجهی نکردم و دوباره موهامو به هم ریختم و کلاه هودی رو کردم سرم... لج کرده بودم ! ولی چه عطر خوش بویی زده بود ! هووف کوکی ! به خودت بیا وای 😑
#هیونووک
توی خونه روی تراس نشسته بودم که ماشین جویی رو دیدم دم خونه وایستاد و در رو باز کرد. سریع یه جا قایم شدم تا منو نبینه ! نمیخواستم بفهمه من کنارش زندگی میکنم. ماشین رو آورد تو و در ماشین رو محکم بست ! رفت توی خونه ! یعنی چش بود! رفتم توی خونه و رفتم حموم. بعد از نیم ساعت اومدم بیرون و موهامو خشک کردم و یه تی شرت آستین بلند کرمی رنگ پوشیدم.. از پشت پنجره صدای اهنگ توجه مو جلب کرد. رفتم روی تراس و دیدم که جویی نشسته بود روی تاب توی حیات و داشت با تبلتش ور میرفت ! داشت ام وی ها رو نگاه میکرد ! از نگاه کردنش سیر نمی شدم! یه شلوارک کوتاه گشاد لیمویی و یه تی شرت آستین کوتاه قرمز پوشیده بود ! دو ساعتی بود که سرش توی گوشی بود ! یهو سرشو آورد بالا و یه آه بلندی سر داد !
سریع از روی تراس اومدم توی خونه تا نبینتم ! هووف چت شده هیون ووک بس کن ! خیر سرت استاد دانشگاه این مملکتی !!!!
#جویی
بعد از ساعت ها بالاخره خوابیدم ! فرداش ساعت ۷ و نیم بلند شدم و یه کت و دامن برداشتم و کردم تنم و موهامو از مشت بستم! یه سری سوالات حاضر کرده بودم که از بی تی اس بپرسم !
رفتم توی حیات و دیدم یه پسری روی تراس خونه بغلی ام بود !
روشو برگردوند و دیدم صورتش رو !! وای خدای من ! اون استاد بود !! سریعا رومو برگردوندم تا صورت منو نبینه!! نکنه منو دیده باشه اینجا !! سریعا نشستم توی ماشین و رفتم ! توی راه همش به این فکر میکردم که کار ناشایستی نکرده باشم توی حیات! نکنه منو دیده باشه ؟!
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه.... کامنت !!!!!!
#جویی
وایی چرا یهو اون طوری شد ! مو هام مگه چش بود!! هوفف
دیگه تقریبا شب شده بود و باید برمی گشتم به خونه ! از توی راهرو داشتم رد میشدم که جونگ کوک رو دیدم یه هودی مشکی تنش بود و موهاش اومده بود توی صورتش ... عصبیم کرد و رفت جلو
کوکی: ج..جویی!! کاری داری !!
دست کردم توی موهاش و کلاه هودی رو دادم عقب !
کوکی: یااااچیکار میکنی!؟ برو !!
من: اینطوری هودی نمیکنن تن ! وقتی هودی می پوشی باید سرت بیرون باشه ... اینطوری که من تورو دیدم توی موزیک ویدیو هاتون ابرو های تو تهیونگ از همه خاص تره...
دست کردم و موهاشو دادم عقب !!....
من: موهاتو بده عقب تا اون ابرو هات بیشتر ملوم باشه !
داشت متعجب نگاهم میکرد ! زدم روی شونه اش و از کمپانی خارج شدم ...
#جونگکوک
هنگ کرده بودم. چیکار به موهای من داره ! یه حس خاصی داشتم ! نمیدونم چه حسی بود ولی بهش توجهی نکردم و دوباره موهامو به هم ریختم و کلاه هودی رو کردم سرم... لج کرده بودم ! ولی چه عطر خوش بویی زده بود ! هووف کوکی ! به خودت بیا وای 😑
#هیونووک
توی خونه روی تراس نشسته بودم که ماشین جویی رو دیدم دم خونه وایستاد و در رو باز کرد. سریع یه جا قایم شدم تا منو نبینه ! نمیخواستم بفهمه من کنارش زندگی میکنم. ماشین رو آورد تو و در ماشین رو محکم بست ! رفت توی خونه ! یعنی چش بود! رفتم توی خونه و رفتم حموم. بعد از نیم ساعت اومدم بیرون و موهامو خشک کردم و یه تی شرت آستین بلند کرمی رنگ پوشیدم.. از پشت پنجره صدای اهنگ توجه مو جلب کرد. رفتم روی تراس و دیدم که جویی نشسته بود روی تاب توی حیات و داشت با تبلتش ور میرفت ! داشت ام وی ها رو نگاه میکرد ! از نگاه کردنش سیر نمی شدم! یه شلوارک کوتاه گشاد لیمویی و یه تی شرت آستین کوتاه قرمز پوشیده بود ! دو ساعتی بود که سرش توی گوشی بود ! یهو سرشو آورد بالا و یه آه بلندی سر داد !
سریع از روی تراس اومدم توی خونه تا نبینتم ! هووف چت شده هیون ووک بس کن ! خیر سرت استاد دانشگاه این مملکتی !!!!
#جویی
بعد از ساعت ها بالاخره خوابیدم ! فرداش ساعت ۷ و نیم بلند شدم و یه کت و دامن برداشتم و کردم تنم و موهامو از مشت بستم! یه سری سوالات حاضر کرده بودم که از بی تی اس بپرسم !
رفتم توی حیات و دیدم یه پسری روی تراس خونه بغلی ام بود !
روشو برگردوند و دیدم صورتش رو !! وای خدای من ! اون استاد بود !! سریعا رومو برگردوندم تا صورت منو نبینه!! نکنه منو دیده باشه اینجا !! سریعا نشستم توی ماشین و رفتم ! توی راه همش به این فکر میکردم که کار ناشایستی نکرده باشم توی حیات! نکنه منو دیده باشه ؟!
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه.... کامنت !!!!!!
۳۳.۶k
۰۷ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.