خانهی پدربزرگ آشیان خندههاست

خانه‌ی پدربزرگ آشیان خنده‌هاست
سقف چوبی‌اش هنوز لانه‌ی پرنده‌هاست
خانه‌ی پدربزرگ باغ ما بهشت ما
سبزی حیاط آن رنگ سرنوشت ما
خانه‌ای پر از بهار خانه‌ای پر از نسیم
خانه‌ای پر از خدا در صدای یاکریم
چهره‌ی پدربزرگ سبز مانده در دلم
چهره‌ای اگر چه پیر مانده در مقابلم
شب مسیر رفتنم کوچه‌های روشن است
خانه‌ی پدربزرگ خواب هر شب من است

#خاص
دیدگاه ها (۱۵)

گفتم: میدونی؟کاش زندگی عین یه نوار کاست بود گفت:نوار کاست؟ چ...

مادربزرگم می‌گفت: اگه می‌خوای خدا رو بخندونیاز برنامه‌هات بر...

ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺩﻝ ، ﺩﻝ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧ...

.شما در حريم كدام گل ...؟💐گلاب شدى ...!جنابِ عشق ...!!!😍#مسع...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

خانه ی هانافو ۱ :شب مه‌آلودی بود. مه مثل پرده‌ای ضخیم اطراف ...

دلم پیش تو باشد،جسمم اینجا خانه ای دیگرهوایت در سرم باشد ، س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط