عاشقانه های پاک
عاشقانه های پاک
#یَا_أَنِیسَ_أَلْقُلُوُب
.
.
.
#شیدایی_قسمت_سوم
#به_قلم_فاطمه_عزیزی
.
.
.
●تاب را با دستش متوقف میکند و زل میزند به چشمانت!
.
-نکن این کارارو با من تو خیابون!
.
●خنده ی زیرکانه ای تحویلش میدهی و خم میشوی و سریع مشتی برف از زمین کش میروی و میمالی لای موهایش!!!!!
با خنده خودش را عقب میکشد! و دستهایش را به نشانه تسلیم بالا می آورد!!
.
-باشه ببخشید!
+بیا بشین کنارم رو اون یکی تاب !
-اخیش! ماشالا سنگین شدیا خانوم جان! خسته شدم!!!!
+بررررف میخوای عشقققققققم؟؟؟؟؟؟؟؟
-نه نه! عذر میخوام عشقم!
+من چایی میخوام عشقم!
-عه ! اونو از کجا بیارم عشقم؟؟؟؟؟!!!!!
+از اونور خیابون عشقم!!
-واقعا؟؟
.
●سرش را بر میگرداند ! نوشته ی آویزان به کیوسک کوچک آن سمت خیابان جواب سوالش را میدهد! "چای موجود است"!
.
-الان برات میگیرم خانومم
+مواظب باش، مرسی :-)
.
.
.
●دستت را میگیری روی بخار چای داخل لیوان یکبار مصرف ! قندی را با دندانش نصف میکند که کوچک تر شود و میگذارد داخل دهانت!!! با فووووت مینوشی ....!
.
-فوتش نکن قربونت برم یه دیقه واستی خنک میشه
.
●و باز مثل دختر بچه ای مطیع منتظر خنک شدن چایی ات میشوی و آرام تکان میخوری! صدای جیر جیر زنجیر یخ بسته ی تاب برایتان نطق میکند! زبان باز میکنی قطع کنی حرف زنجیر را که صدایش کلامت را میدزدد :
.
-الان امام زمان کجاست؟
.
●متعجب نگاهش میکنی...خطاب به آسمان میگوید:
.
- کجای جهانی جان جهان ...؟؟؟؟؟؟؟
.
●حالا میفهمی دلیل حزن نگاهش را! عزیزدلت امشب هوای دلش جمکرانیست!
دست هایت را دراز میکنی و اشاره میزنی که دستش را هدیه کند! که آرامش کنی مثلا!!!! با گرفتن دستت اما بی قرارتر زمزمه میکند..
.
-از همون روزی که دنیا اومدم،
تا رسیدنت دلم شور میزنه،
ترسم اینه بمیرم نبینمت
واسه دیدنت دلم شور میزنه ...
.
●چشمهایت را میبندی، محکم تر میکنی حصار انگشتانت را !! قطره اشک داغی صورت سرخ یخ زده ات را میسوزاند و بی اختیار با آرام جانت زمزمه میکنی...
.
+-آقا، اضطراب باااازی با جونم میکنه...
انتظار داره دیونم میکنه ...
آرزومه ، ببینم مادر تو
واسه نوکری نشونم میکنه ، واسه نوکری نشونم میکنه.....
.
●و شاید دانه های برف، جیر جیر زنجیر تاب،بخار چای،کاج ها و درختان خشک و چراغ ها هم ، همنوا میشوند این شیدایی را!
*یاابن الحسن کجایی،
مردم از این جدایی
مردم از این جدایی
مردم از این جدایی...
.
.
.
#پایان!
#یَا_أَنِیسَ_أَلْقُلُوُب
.
.
.
#شیدایی_قسمت_سوم
#به_قلم_فاطمه_عزیزی
.
.
.
●تاب را با دستش متوقف میکند و زل میزند به چشمانت!
.
-نکن این کارارو با من تو خیابون!
.
●خنده ی زیرکانه ای تحویلش میدهی و خم میشوی و سریع مشتی برف از زمین کش میروی و میمالی لای موهایش!!!!!
با خنده خودش را عقب میکشد! و دستهایش را به نشانه تسلیم بالا می آورد!!
.
-باشه ببخشید!
+بیا بشین کنارم رو اون یکی تاب !
-اخیش! ماشالا سنگین شدیا خانوم جان! خسته شدم!!!!
+بررررف میخوای عشقققققققم؟؟؟؟؟؟؟؟
-نه نه! عذر میخوام عشقم!
+من چایی میخوام عشقم!
-عه ! اونو از کجا بیارم عشقم؟؟؟؟؟!!!!!
+از اونور خیابون عشقم!!
-واقعا؟؟
.
●سرش را بر میگرداند ! نوشته ی آویزان به کیوسک کوچک آن سمت خیابان جواب سوالش را میدهد! "چای موجود است"!
.
-الان برات میگیرم خانومم
+مواظب باش، مرسی :-)
.
.
.
●دستت را میگیری روی بخار چای داخل لیوان یکبار مصرف ! قندی را با دندانش نصف میکند که کوچک تر شود و میگذارد داخل دهانت!!! با فووووت مینوشی ....!
.
-فوتش نکن قربونت برم یه دیقه واستی خنک میشه
.
●و باز مثل دختر بچه ای مطیع منتظر خنک شدن چایی ات میشوی و آرام تکان میخوری! صدای جیر جیر زنجیر یخ بسته ی تاب برایتان نطق میکند! زبان باز میکنی قطع کنی حرف زنجیر را که صدایش کلامت را میدزدد :
.
-الان امام زمان کجاست؟
.
●متعجب نگاهش میکنی...خطاب به آسمان میگوید:
.
- کجای جهانی جان جهان ...؟؟؟؟؟؟؟
.
●حالا میفهمی دلیل حزن نگاهش را! عزیزدلت امشب هوای دلش جمکرانیست!
دست هایت را دراز میکنی و اشاره میزنی که دستش را هدیه کند! که آرامش کنی مثلا!!!! با گرفتن دستت اما بی قرارتر زمزمه میکند..
.
-از همون روزی که دنیا اومدم،
تا رسیدنت دلم شور میزنه،
ترسم اینه بمیرم نبینمت
واسه دیدنت دلم شور میزنه ...
.
●چشمهایت را میبندی، محکم تر میکنی حصار انگشتانت را !! قطره اشک داغی صورت سرخ یخ زده ات را میسوزاند و بی اختیار با آرام جانت زمزمه میکنی...
.
+-آقا، اضطراب باااازی با جونم میکنه...
انتظار داره دیونم میکنه ...
آرزومه ، ببینم مادر تو
واسه نوکری نشونم میکنه ، واسه نوکری نشونم میکنه.....
.
●و شاید دانه های برف، جیر جیر زنجیر تاب،بخار چای،کاج ها و درختان خشک و چراغ ها هم ، همنوا میشوند این شیدایی را!
*یاابن الحسن کجایی،
مردم از این جدایی
مردم از این جدایی
مردم از این جدایی...
.
.
.
#پایان!
۶.۷k
۰۷ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.