اینجا نیستی..
اینجا نیستی..
#سرما به استخون هام رسیده و #تجربه دوباره گرم شدنم
رو از یاد بردم...
بی روح نگاه میکنم ، میدونم..
#حرف نمیزنم و #سکوتم تمام #شهر رو از هم پاشونده .. میدونم..
اون #غریبه ای که داری برای دست هاش واژه میسازی....
صدای نفس ِش ارامشتِ و ماه و خورشید رو به دعوت #چشماش میکشی هر دم..
اون دست هاش مثل من نیست.. میدونی؟
صدای نفس هاش.. حوصله افکارش..
میدونی... میدونی.. من #فراموش کردنم رو خیلی وقت خوب یادگرفتم..
تمرکزم رو همینه که هیچ صدایی این اطراف نمیاد..
تمام #جاده سرمه ای و خاکستری ممتده..
#بغضم هر چند ثانیه توی #چشمام میپیچه و باز از یاد میره..
میخوام همینجوری خیره بمونم به جلو تا رسیدن به #مقصد..
#سرما به استخون هام رسیده و #تجربه دوباره گرم شدنم
رو از یاد بردم...
بی روح نگاه میکنم ، میدونم..
#حرف نمیزنم و #سکوتم تمام #شهر رو از هم پاشونده .. میدونم..
اون #غریبه ای که داری برای دست هاش واژه میسازی....
صدای نفس ِش ارامشتِ و ماه و خورشید رو به دعوت #چشماش میکشی هر دم..
اون دست هاش مثل من نیست.. میدونی؟
صدای نفس هاش.. حوصله افکارش..
میدونی... میدونی.. من #فراموش کردنم رو خیلی وقت خوب یادگرفتم..
تمرکزم رو همینه که هیچ صدایی این اطراف نمیاد..
تمام #جاده سرمه ای و خاکستری ممتده..
#بغضم هر چند ثانیه توی #چشمام میپیچه و باز از یاد میره..
میخوام همینجوری خیره بمونم به جلو تا رسیدن به #مقصد..
۴.۵k
۱۰ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.