اینجا نیستی

اینجا نیستی..
#سرما به استخون هام رسیده و #تجربه دوباره گرم شدنم
رو از یاد بردم...
بی روح نگاه میکنم ، میدونم..
#حرف نمیزنم و #سکوتم تمام #شهر رو از هم پاشونده .. میدونم..
اون #غریبه ای که داری برای دست هاش واژه میسازی....
صدای نفس ِش ارامشتِ و ماه و خورشید رو به دعوت #چشماش میکشی هر دم..
اون دست هاش مثل من نیست.. میدونی؟
صدای نفس هاش.. حوصله افکارش..
میدونی... میدونی.. من #فراموش کردنم رو خیلی وقت خوب یادگرفتم..
تمرکزم رو همینه که هیچ صدایی این اطراف نمیاد..
تمام #جاده سرمه ای و خاکستری ممتده..
#بغضم هر چند ثانیه توی #چشمام میپیچه و باز از یاد میره..
میخوام همینجوری خیره بمونم به جلو تا رسیدن به #مقصد..
دیدگاه ها (۷۵)

این #زندگی همینه..همین ذره ای #شادی و همین ذره ای #دل خوش کر...

نیاز داشتم.. به #تصویرِ سرشار #فیروزه ای و #صورتی و #بااد پی...

#من به این رسیدم.. واقعا! میدونی؟ #غم ، #دریاااست.. طولانیه...

باید میرفتیم. همهء مان میدانیم یک #لحظه هایی را باید میرفتیم...

𝑭𝒓♡𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part¹³" ...

نام:وقتی پسر داییت بود بعد از ۱۵ سال دیدیشپارت:۱پدر آدم در م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط