آغوش سایه

آغوش سایه
پارت هجدهم💙🖤❤️
سال ها گذشت و گذشت و لیا ۷ ساله شد
لیا:مامان...بابا...سلام
سونیک:سلام عزیزم
شدو:سلام عزیزم
لیا:سلام عمه
ماریا:سلام کوچولو نازم
شدو:این حقیقت داره
سونیک:مثل اینکه
لیا: چی شده
شدو:هیچی یک جنگ شده
ماریا:جنگ چی
شدو:مثل اینکه بلک دوم و سپاهش باز هم تونستند وارد اینجا بشوند و من باید برای جنگ برم
لیا:بابایی نرو
سونیک:نه نرو
شدو:چاره ای ندارم
سونیک:من نمی زارم
شدو:سونیک الان حالم به اندازه کافی بد هست
سونیک:نمی زارم بری
ماریا:شدو بیخیال
شدو:ماریا ول کن دیگه
سونیک:به فکر من نیستی به فکر لیا باش
لیا:بابایی
شدو:بیا بغلم گریه نکن
لیا:نرو بابایی
شدو:باشه عزیزم
سونیک:ممنون شدو
شدو:باشه
سونیک:به خاطر خودت میگم
شدو: آره می فهمم
ماریا:خوبی شدو
شدو: آره
سونیک:ببخشید بخاطر حرف من بود
شدو:نه
لیا:بابا خیلی ممنون
شدو:الهی ناز بابا
لیا:دوستت دارم بابا
شدو:منم
لیا:مامان تو هم همینطور
سونیک:ممنون کوچولوی عزیزم
ماریا:خب ناهار آمادست
از زبان سونیک
شدو همش با غذاش بازی می کرد
سونیک:بخور عزیزم خوبی
شدو:میل ندارم
سونیک:چی یک چیزی بخور
شدو:سونیک لطفاً
سونیک:باشه ببخشید
شدو:من میرم اتاقم
لیا:مامان بابایی چرا ناراحته
سونیک:چیزی نیست کاراش توی شرکت زیاده و خستس
ماریا:اون خوبه من مطمئنم
از زبان شدو
باید به اون جنگ می رفتم فقط من اون بلک دوم لعنتی را میشناختم و باید یک طوری برم اما چطوری....
ادامه دارد.....
اگر کوتاه بود معذرت می‌خوام😢
دیدگاه ها (۵)

این لیا هست چطوره؟؟؟

بچه ها من از تمام شخصیت های سونیک و شیپ های معروف و غیر معرو...

آغوش سایهپارت هفدهم❤️🖤💙سونیک:شدو..... ماریا ماریا:چی شدهسونی...

آغوش سایه پارت شانزدهم💙🖤❤️همه:اگمننننننن اگمن:بله منم ساقدوش...

تحت تعقیب

پارت دوم خندیدن ماه 🌚🌙✨

خطوط موازی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط