+اوفففف،،،،گندش بزنم...
+اوفففف،،،،گندش بزنم...
_ببینم خونوادتم خوناشامن؟
+اهم....و بدترین قسمتش اینکه قرار ببرمت پیششون
_چیییییی؟؟؟؟گفتی میخای منو از ماجرا دور کنی بعد منو میبری پیششون؟
+دسته من نیست،نمیتونم رو حرف پدرم حرفی بزنم.................یجی دستات رو باز میکنم اما ادم باش
_اگه قرار منو ببری پیش برادرم قول میدم کاری نکنم
+اهم...میبرمت
دستات رو باز کرد،،،،و رفتید خونه ی کوک داشت میبردت طبقه ی پایین...
_برادرمو این همه مودت اونجا نگه داشتی؟
+تو برو دعا کن نکشتمش
وارده اون اتاق شدی که درش قرمز بود
اتاقه خیلی تمیزی بود انگار کسی انجا زندگی میکرد همین طوری که جلو رفتیم برادرمو دیدم روی یه تخت بودو بهش سرم زده بودن انگار حالش خوب نبود،دیدم یه پرستارم کنارشه
+تو برو بیرون هروخت صداد زدم بیا(رو به پرستار)
◇چشم...(رفت بیرون)
خاستی بری پیشه برادرت که دستت رو محکم گرفت
+فقط ببینش...
_میخای بگی نمیتونم برم پیشه برادرم؟
+اهم...
_تو کدون خری باشی که این اجازه رو بهم نده؟
+یجی...(اصبی،جدی،بم)
میخاستی دستتو از دستش بیرون بیاری...
+زورت بهم نمیرسه بیخیال شو
_ده ولم کن لعنتییییبییی(داد)
+خفه شووووو(داد)صدات رو برام بالا نیار(جدی،بم،سرد)
_خ..خاهش...میکنم...بیخیالمون...شو(بغض،ترسیده)
+پرستاررررر
(پرستار میاد تو)
◇بله..قربان
+....اون پسری که روی اون تخته رو میبینی؟
◇بله قربان
+هه(پوزخند)...بکشش
_....چ...چییی....خاهش...میکنم...کوککککک(داد،گریه،ترسیده)
◇چشم قربان
پرستار نزدیگ یونگی شد که یجی جلوی کوک زانو زد
_خاهش میکنممم...هق..هق...هرکاری که بگی رو انجام مییدم....(گریه شدید)
کوک بلدت کرد...و بازوت رو گرفت
+پرستار وایسا
پرستار از یونگی دور شد
+هرکاری؟
_هق...هق...ا..ره...
پارت ۲۲
یاع یاع بد جا تموم کردممممم
_ببینم خونوادتم خوناشامن؟
+اهم....و بدترین قسمتش اینکه قرار ببرمت پیششون
_چیییییی؟؟؟؟گفتی میخای منو از ماجرا دور کنی بعد منو میبری پیششون؟
+دسته من نیست،نمیتونم رو حرف پدرم حرفی بزنم.................یجی دستات رو باز میکنم اما ادم باش
_اگه قرار منو ببری پیش برادرم قول میدم کاری نکنم
+اهم...میبرمت
دستات رو باز کرد،،،،و رفتید خونه ی کوک داشت میبردت طبقه ی پایین...
_برادرمو این همه مودت اونجا نگه داشتی؟
+تو برو دعا کن نکشتمش
وارده اون اتاق شدی که درش قرمز بود
اتاقه خیلی تمیزی بود انگار کسی انجا زندگی میکرد همین طوری که جلو رفتیم برادرمو دیدم روی یه تخت بودو بهش سرم زده بودن انگار حالش خوب نبود،دیدم یه پرستارم کنارشه
+تو برو بیرون هروخت صداد زدم بیا(رو به پرستار)
◇چشم...(رفت بیرون)
خاستی بری پیشه برادرت که دستت رو محکم گرفت
+فقط ببینش...
_میخای بگی نمیتونم برم پیشه برادرم؟
+اهم...
_تو کدون خری باشی که این اجازه رو بهم نده؟
+یجی...(اصبی،جدی،بم)
میخاستی دستتو از دستش بیرون بیاری...
+زورت بهم نمیرسه بیخیال شو
_ده ولم کن لعنتییییبییی(داد)
+خفه شووووو(داد)صدات رو برام بالا نیار(جدی،بم،سرد)
_خ..خاهش...میکنم...بیخیالمون...شو(بغض،ترسیده)
+پرستاررررر
(پرستار میاد تو)
◇بله..قربان
+....اون پسری که روی اون تخته رو میبینی؟
◇بله قربان
+هه(پوزخند)...بکشش
_....چ...چییی....خاهش...میکنم...کوککککک(داد،گریه،ترسیده)
◇چشم قربان
پرستار نزدیگ یونگی شد که یجی جلوی کوک زانو زد
_خاهش میکنممم...هق..هق...هرکاری که بگی رو انجام مییدم....(گریه شدید)
کوک بلدت کرد...و بازوت رو گرفت
+پرستار وایسا
پرستار از یونگی دور شد
+هرکاری؟
_هق...هق...ا..ره...
پارت ۲۲
یاع یاع بد جا تموم کردممممم
۹.۷k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.