+تو...برو دعا کن که نمیتونم،،،مگه نه الان هفت قلو حامله ب
+تو...برو دعا کن که نمیتونم،،،مگه نه الان هفت قلو حامله بودی احمق
روت بلد شد
توهم بلد شدی انقدر ترسیده بودی صدات درنمییومد
+پنج دقیقه ی دیگه میریم...
بعد زدن حرفش از اتاق بیرون رفت
_هق...خ..خدایا...هق...من...چه..گناحم...کردم که گیره این ادم افتادم...هق..
بعد پنج دقیقه سوار ماشینش شدی تو راه
سکوت عجیبی بینتون بود
(کوک ویدیو)
ببخشید یجی....من..مجبورم باهات بد رفتار کنم...باور کن الانم دارم کله سعی مو میکنم تا ازت محافظت کنم ولی الان که دارم میبرتم پیشه پدرم احساس میکنم دارم با دستای خودم به کشتنت میدم....ولی من هنوزم دوست دارم یجی...واقعن دوست دارم
_بابات...چرا میخاد منو ببینه؟
+میخاد بدونه کی انقدر باهوش بوده که هویته منو فهمیده
_اونجا...قرارا چه بلای سرم بیاد؟
+.....
_کوک...لطفن...جواب بده اونا منو میکشن؟
+نمیدونم......وختی رفتیم اونجا.......مواظب خودت باش...من...نمیتونم ازت دفاع کنم
_برادم درامانه دیگه نه؟
+اره
نگات رو از کوک برداشتو به راه نگا کردی،،وارده جنگل شده بودید
وختی یه خورده دیکه جولو رفت چشمت به یه خونه ی بزرگ افتاد که انگار قسر بود انقدر بزرگ بود
پارت۲۴
روت بلد شد
توهم بلد شدی انقدر ترسیده بودی صدات درنمییومد
+پنج دقیقه ی دیگه میریم...
بعد زدن حرفش از اتاق بیرون رفت
_هق...خ..خدایا...هق...من...چه..گناحم...کردم که گیره این ادم افتادم...هق..
بعد پنج دقیقه سوار ماشینش شدی تو راه
سکوت عجیبی بینتون بود
(کوک ویدیو)
ببخشید یجی....من..مجبورم باهات بد رفتار کنم...باور کن الانم دارم کله سعی مو میکنم تا ازت محافظت کنم ولی الان که دارم میبرتم پیشه پدرم احساس میکنم دارم با دستای خودم به کشتنت میدم....ولی من هنوزم دوست دارم یجی...واقعن دوست دارم
_بابات...چرا میخاد منو ببینه؟
+میخاد بدونه کی انقدر باهوش بوده که هویته منو فهمیده
_اونجا...قرارا چه بلای سرم بیاد؟
+.....
_کوک...لطفن...جواب بده اونا منو میکشن؟
+نمیدونم......وختی رفتیم اونجا.......مواظب خودت باش...من...نمیتونم ازت دفاع کنم
_برادم درامانه دیگه نه؟
+اره
نگات رو از کوک برداشتو به راه نگا کردی،،وارده جنگل شده بودید
وختی یه خورده دیکه جولو رفت چشمت به یه خونه ی بزرگ افتاد که انگار قسر بود انقدر بزرگ بود
پارت۲۴
۱۰.۲k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.