خدایی ک منو سپردی بهش و رفتی خدای خوبیه ولی غریبست برام

خدایی ک منو سپردی بهش و رفتی، خدای خوبیه ولی غریبَست برام. موهای بلندِ خرمایی نداره تا عطرشونو نفس بکشم و دلم آروم شه با بافتنشون.
نمیزاره انگشتامون گره بخورن به هم تا من #خیالِ راحتمو با بوسیدنشون نشونش بدم،
برف بازی نمیکنه که بعدش ازم بخواد ها کنم دستای یخ زدشو.
اونجوری که #تو نگام میکردیو از #ذوق و #خجالت، عین #لبو میشدم نگام نمیکنه.
بهونه نمیگیره که چرا #بارون بند اومد تا بارون بشم و ببارم براش.
پابرهنه تو خیابون راه نمیره.
مثل خودت اسمش دوبخشه ولی اون کجا و این کجا.
دلش تنگ نمیشه برام، اگرم بشه زنگ نمیزنه بگه ویتامینِ تُو یِ بدنم کم شده از بس ندیدمت.
با نگاهش بهم قول موندن نمیده.
خداست دیگه، سرِش شلوغه، مالِ همست.
خیلی دوسم داره ولی جاتو پر نمیکنه.
راستی، میگما؛
خالقِ خنده های از تهِ دلم،
خدایِ آشنایِ عاشقانه هایِ من،
این انصافه که منو بسپاری به غریبه و خودت بری خدایِ غریبه ها بشی؟
#دلنوشت #عادل_رستمکلایی #عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

#چشمانت چه #معصومانه به دور از من به خواب می‌روند و #شب چه م...

یه #عمر گذشت برام روز اولی که فهمیدم دیگه دلت با من نیست، به...

نه جانم!من برعکس شما به این چیزها اعتقادی ندارم...به اعتقاد ...

و من در هر پلکی یکباردیدنت را می بازم... #عکسنوشته #طراحی #د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط