Mad love
Mad love
عشق دیوانه وار
Part : 5
ویو راوی
تهیونگ رفت و لیا از خوشحالی سر از پا نمیشناخت حالش خوب بود هیچی نمیتونست حالشو خراب کنه بنابراین تصمیم گرفت دوباره به بقیه توی جشن ملحق بشه
ویو لیا
میکاپم و تمدید کردم تا معلوم نشه گریه کردم و رفتم پایین
جین: اوه بهتری؟
-اره اره خیلی خوبم من میرم پیش خواهرام
جین: هوم فکر کنم دوتا عروسی دیگه ام تو راهه
-*لبخند فیک*
بین اون همه جمعیت با بدبختی جیا رو پیدا کردم
پیش جیمین بود
-جیا خوش میگذره؟
×اره خیلی
-یونا کجاست باید یه چیزی و بهتون بگم
×با شاهزاده نامجون رفت کتابخونه
÷ورژن دخترونه نامجونم یافت شد
-بیا بریم پیششون
×باشه
رفتیم سمت کتابخونه که دیدیم در کمال تعجب اونجا ساکته و صدای یونا و نامجون نمیاد
رفتیم جلو تر متوجه شدیم که در کمال ارامش دارن کتاب میخونن انگار نه انگار عاشق همن
-اهم اهم
~تو اینجا چیکار میکنی؟
-ببخشید بانو که مزاحم شدم میاید حیاط کارتون دارم
~خب بگو کار دارم لوسس
=مراقب باش عزیزم
~باشه
×-سعی در نخندیدن
رفتیم سمت حیاط
~شماها چرا قرمز شدید
×-پاره شدن
~کوفتت مگه چیه
×هیچی تویی که به عشق اعتقاد نداشتی الان وضعت اینه
~خداوکیلی خیلی خوبهههه
-اخییی حالا اینا به کنار بیاید یچیزیو تعریف کنمم
×بگو
-*تعریف کردن همه ماجرا*
×عررررر اخی
~*در تفکر*
-هوی یونا فهمیدی چی گفتم؟
~ار اره فهمیدم اما اگه پادشاه بفهمه هردوتون و میکشه
-میدونم اما تهیونگ گفت به اون فکر میکنه خیلی خوشحالمممم
×خب بیاین بریم الان شک میکنن
-تو نگران جیمینی نه اینکه شک کنن
×خب حالا بیاین بریم دیگهه
~فرزندانم دعوا نکنین بیاین بریم
شرطا :
25 تا لایک
20تا کامنت
عشق دیوانه وار
Part : 5
ویو راوی
تهیونگ رفت و لیا از خوشحالی سر از پا نمیشناخت حالش خوب بود هیچی نمیتونست حالشو خراب کنه بنابراین تصمیم گرفت دوباره به بقیه توی جشن ملحق بشه
ویو لیا
میکاپم و تمدید کردم تا معلوم نشه گریه کردم و رفتم پایین
جین: اوه بهتری؟
-اره اره خیلی خوبم من میرم پیش خواهرام
جین: هوم فکر کنم دوتا عروسی دیگه ام تو راهه
-*لبخند فیک*
بین اون همه جمعیت با بدبختی جیا رو پیدا کردم
پیش جیمین بود
-جیا خوش میگذره؟
×اره خیلی
-یونا کجاست باید یه چیزی و بهتون بگم
×با شاهزاده نامجون رفت کتابخونه
÷ورژن دخترونه نامجونم یافت شد
-بیا بریم پیششون
×باشه
رفتیم سمت کتابخونه که دیدیم در کمال تعجب اونجا ساکته و صدای یونا و نامجون نمیاد
رفتیم جلو تر متوجه شدیم که در کمال ارامش دارن کتاب میخونن انگار نه انگار عاشق همن
-اهم اهم
~تو اینجا چیکار میکنی؟
-ببخشید بانو که مزاحم شدم میاید حیاط کارتون دارم
~خب بگو کار دارم لوسس
=مراقب باش عزیزم
~باشه
×-سعی در نخندیدن
رفتیم سمت حیاط
~شماها چرا قرمز شدید
×-پاره شدن
~کوفتت مگه چیه
×هیچی تویی که به عشق اعتقاد نداشتی الان وضعت اینه
~خداوکیلی خیلی خوبهههه
-اخییی حالا اینا به کنار بیاید یچیزیو تعریف کنمم
×بگو
-*تعریف کردن همه ماجرا*
×عررررر اخی
~*در تفکر*
-هوی یونا فهمیدی چی گفتم؟
~ار اره فهمیدم اما اگه پادشاه بفهمه هردوتون و میکشه
-میدونم اما تهیونگ گفت به اون فکر میکنه خیلی خوشحالمممم
×خب بیاین بریم الان شک میکنن
-تو نگران جیمینی نه اینکه شک کنن
×خب حالا بیاین بریم دیگهه
~فرزندانم دعوا نکنین بیاین بریم
شرطا :
25 تا لایک
20تا کامنت
۷.۶k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.