شعلههایعشق

#شعله_های_عشق
#part_7
#ادامه‌پارت
بهم نگاه کرد گفت

+ چیه؟

- لباس ...

نزاشت ادامشو بگم پاشد رفت از تو کمدش یه هودی سیاه در آورد و داد بهم گفتم

- کجا بپوشم؟

+ چراقا خاموشه همینجا بپوش ، مگه همسرت نیستم؟ حتی اگه روشنم بود همینجا میپوشیدی لب زدم از ناچار

- باشه

بعد پشتمو کردم بهش و در آوردم الان فقط ست جدیده سوتین و لباس زیرم که سیاه بود تنم بود سریع هودی عه رو تنم کردم خیلی برام بزرگ بود! بعد برگشتم و منم نگاه کردو یه خنده شیشه پاک کنی و گفت

+ خیلی بامزه شدی!

دوباره خندید اخه چقدر یه آدم میتونه در عین حال آنقدر مودی و جذاب باشه؟ رفتم کنارش دراز کشیدم
دیدگاه ها (۰)

#شعله_های_عشق#part_8"ساعت ۱۰ صبح"صبح بیدار شدم و با چهره ی س...

#شعله_های_عشق #part_8#ادامه‌پارتیهو صدای عمو جک بلند شد : می...

#شعله_های_عشق#part_7- باشه! بعد پاشدم لباس بپوشم یادم اومد ل...

pov: stile Jessica💅

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p7

🖤مافیای من🖤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط