شعله های عشق
#شعله_های_عشق
#part_8
#ادامهپارت
یهو صدای عمو جک بلند شد
: میکائیل!
میکائیل رفت اونور نشست و جین بهم نگاه کرد و گفت
+ پاشو بریم
انگار عصبانیت اش رو نگه داشته بود
- آم چیزه من باید لباسامو جمع کنم
+ پس بدو
سریع رفتم تو اتاقم و لباسامو برداشتم و اکسسوری ها هم همینطور از یخچال کوچولوی اتاقمم نوشیدنی های مورد علاقمو برداشتم چون از کره بود و همین هفته ی پیش کره بودیم
#part_8
#ادامهپارت
یهو صدای عمو جک بلند شد
: میکائیل!
میکائیل رفت اونور نشست و جین بهم نگاه کرد و گفت
+ پاشو بریم
انگار عصبانیت اش رو نگه داشته بود
- آم چیزه من باید لباسامو جمع کنم
+ پس بدو
سریع رفتم تو اتاقم و لباسامو برداشتم و اکسسوری ها هم همینطور از یخچال کوچولوی اتاقمم نوشیدنی های مورد علاقمو برداشتم چون از کره بود و همین هفته ی پیش کره بودیم
۵۸۸
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.