هزار تا حرف قشنگ بلدم بزنم که دست یه نفرو از باتلاق بگیر

هزار تا حرفِ قشنگ بلدم بزنم که دست یه نفرو از باتلاق بگیره بکشه بیرون اما خودم تو همون باتلاق در حال غرق شدنم. هزار راه بلدم که حال کسی رو خوب کنه اما حال ِ خودم انگار سر جاش نیست. انگار تو هر جمعی میتونم با همه بجوشم اما تنهای تنهای تنها باشم. انگار غریق نجاتی م که تو دریا غرق میشه. اینا ترسناکه. اینا زورم نرسیدنه. مشکل من دنیا و اتفاقات مزخرفش نیستن، مشکل من خودمم که زورم به خودم نمیرسه. اعتمادی که از خودم به بقیه نشون دادم، خودم به خودم ندارم. انگار همه جوابا رو بلدم اما همه رو غلط مینویسم. انگار که آدرس درست رو میدونم اما از کوچه اشتباه میرم. به بن بست میرم. میرم که ته خیابون گریه م بگیره، شاکی باشم. انگار همه چشمه ها برای خودم خشکیده و راهی برای رفع این تشنگی نمیشناسم. انگار اتفاق ِ خوبی میتونم باشم، اما نه برای خودم، نه برای زندگی خودم.
دیدگاه ها (۱۶)

دوستی هایتان را به عشق نرسانید!به جایی که سلام دادنش، سَر حا...

کنار بعضی از بازی‌های پرهیجان شهربازی نوشته‌اند در صورتی که ...

‏گلویم را صاف میکنم تا به خودم نشان دهم همه چیز عادی است ، ش...

#حرفی_واسه_گفتن_نیس#پر_از_خالی

« غرق شدن »جمله ی عجیبی است .انگار وصف حالم را میگوید .آنقدر...

My angel (part 8 ) + م من هیچی از دیشب یادم نیست و وقتی صبح ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط