ارباب من.....
ارباب من.....
پارت هفتم
که یهو یونا اومد یه سیلی محکم بهم زد و ظرف مورد علاقه ارباب شکست
#وای تیام تیام ببین این هرزه چیکار کرده
ویو تیام
دیدم یونا رفت پیش ا.ت یه سیلی بهش زد و ظرف یاد گاری دوستم که الان مرده افتاد زمین و شکست
که بعد یونا گفت
#وای تیام تیام ببین این هرزه چیکار کرده
بعد من رفتم تو
ویو ا.ت
ارباب اومد داخل یه سیلی به یونا زد و از موهاش کشید و بلند گفت
-لغب خودتو نزار روز ا.ت
ارباب بعدش اومد سمت من و گفت چرا اینقدر ظعیف شدی
+معذرت میخوام آخه
که یونا اومد گفت
#من بهش کلی کار دادم حتی کار های بقیه خدمتکار ها رم اون کرد (پوزخند)
-چی نگهبانان بندازینش بیرون
و بعد دست یونا رو گرفتند و رفتن
و بعد ارباب گفت برو استراحت کن من اینارو جمع میکنم
+نه ارباب الکی که به جایگاه ارباب نرسیدید دارید به من پول میدید که من این کارو کنم در شعن شما نیست که دست به شیشه بزنید
بعد ارباب لبخند زد و رفت برای اولین بار خندید
پارت هفتم
که یهو یونا اومد یه سیلی محکم بهم زد و ظرف مورد علاقه ارباب شکست
#وای تیام تیام ببین این هرزه چیکار کرده
ویو تیام
دیدم یونا رفت پیش ا.ت یه سیلی بهش زد و ظرف یاد گاری دوستم که الان مرده افتاد زمین و شکست
که بعد یونا گفت
#وای تیام تیام ببین این هرزه چیکار کرده
بعد من رفتم تو
ویو ا.ت
ارباب اومد داخل یه سیلی به یونا زد و از موهاش کشید و بلند گفت
-لغب خودتو نزار روز ا.ت
ارباب بعدش اومد سمت من و گفت چرا اینقدر ظعیف شدی
+معذرت میخوام آخه
که یونا اومد گفت
#من بهش کلی کار دادم حتی کار های بقیه خدمتکار ها رم اون کرد (پوزخند)
-چی نگهبانان بندازینش بیرون
و بعد دست یونا رو گرفتند و رفتن
و بعد ارباب گفت برو استراحت کن من اینارو جمع میکنم
+نه ارباب الکی که به جایگاه ارباب نرسیدید دارید به من پول میدید که من این کارو کنم در شعن شما نیست که دست به شیشه بزنید
بعد ارباب لبخند زد و رفت برای اولین بار خندید
۱۴.۱k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.