وقتی به عنوان خواهر ۱۳ سالشون با پسر خالت که هم سن خودت خ
وقتی به عنوان خواهر ۱۳ سالشون با پسر خالت که هم سن خودت خیلی گرم میگیری،درخواستی*
چان:گلوشو صاف میکنه و با چشمش بهت هشدار میده دورشو ازش
لینو:چون میدونی خیلی روت غیرتیه جرات نمیکنی باهاش گرم صحبت بشی
چانگبین:میاد کنارت میشینه و بهت میگه پاشو برام یه لیوان شربت بیار
ات:داداش خب از اون ور میبل تا اینجا سر پا بودی خودت برای خودت درست میکردی
چانگبین:پاشو درست کن عههه
هان:ات .....اتتت...
-بله
بیا اینجا پیش من بشین حوصلم سر رفته
ات:سن ننه مو داره بعد میگه حوصلم سر رفته(تو دلش)
هیونجین:خب خاله ما باید بریم دیگه من امروز یه کار مهم دارم
خاله:خب بمونی..
هیونجین:دستتو سفت میگیره و میکشه سمت در*خدافظ بچه هاا
فلیکس:با صداش پسر خالتونو صدا میکنه و میگه بیا کالاف بازی کنیم (با حرص)
سونگمین:براش مهم نیست تا اینکه میبینه تو بغل پسر خالتی که دیگه از کوره در میره و میگه خاله ممنون برای نهار ما میریم دیگه........ات زود حاضر شو تا سه میشمارم
ای ان:خودشم اون وسط حرفاتون هست غیرتی نشده حواسش بهت هست
چان:گلوشو صاف میکنه و با چشمش بهت هشدار میده دورشو ازش
لینو:چون میدونی خیلی روت غیرتیه جرات نمیکنی باهاش گرم صحبت بشی
چانگبین:میاد کنارت میشینه و بهت میگه پاشو برام یه لیوان شربت بیار
ات:داداش خب از اون ور میبل تا اینجا سر پا بودی خودت برای خودت درست میکردی
چانگبین:پاشو درست کن عههه
هان:ات .....اتتت...
-بله
بیا اینجا پیش من بشین حوصلم سر رفته
ات:سن ننه مو داره بعد میگه حوصلم سر رفته(تو دلش)
هیونجین:خب خاله ما باید بریم دیگه من امروز یه کار مهم دارم
خاله:خب بمونی..
هیونجین:دستتو سفت میگیره و میکشه سمت در*خدافظ بچه هاا
فلیکس:با صداش پسر خالتونو صدا میکنه و میگه بیا کالاف بازی کنیم (با حرص)
سونگمین:براش مهم نیست تا اینکه میبینه تو بغل پسر خالتی که دیگه از کوره در میره و میگه خاله ممنون برای نهار ما میریم دیگه........ات زود حاضر شو تا سه میشمارم
ای ان:خودشم اون وسط حرفاتون هست غیرتی نشده حواسش بهت هست
۸.۵k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.