تو مال منی
پارت ۴۸
که یهو دستم کشیده شد و رفتم به یک سمت افتادم توی یه اتاق وقتی برگشتم از همون چیزی که میترسیدم سرم اومد
ا.ت : با من چی کار داری ( استرس )
کوک : اون کیه ؟ ( اخم )
ا.ت : کی
کوک : خودت رو نزن به اون راه پسر دوست بابا بزرگ تورو از کجا میشناسه ( دست به سینه، جدی )
ا.ت : نمیدونم احتمالا درمورد ما دوتا تحقیق کرده ( لبخند استرس )
کوک : چرا باید در مورد ما تحقیق کنه
کوک : چرا باید به تو پوزخند بزنه
ا.ت : وایسا ببینم چرا باید الان برای تو مهم باشه
ا.ت : من و تو به زور با همیم و چیز دیگه ای هم نیست بینمون
کوک : مهم هست
ا.ت : نیست
کوک : هست
ا.ت : میگم نیست ( یکم بلند )
کوک : تو همسر منی اینکه بزارم مثل دوران قدیم هرزگی کنی نمیشه که آنقدر رو مخ من نرو اح ( یکم بلند )
ویو کوک
با سوختن یه طرف صورتم فهمیدم تو چه موقعیتی هستم و چی گفتم
کوک : من.....
ا.ت : خفه شو( بلند)
ا.ت : یه کلمه هم از دهنت حرف نشنوم ( در حالی این هارو میگه که تو چشماش حلقه از اشک هست )
ا.ت : هیچ وقت توقع نداشتم تو بهم بگی هرزه من مثل دختر های دور ورت هرزه نیستم زندگی من هم به تو هیچ مربوط نیست ازم فاصله بگیر مرتیکه عوضی( بلند )
کوک : ا.ت ....
ا.ت : گفتم خفه شو ( بلند و محل رو ترک کرد )
ویو ا.ت
توقع نداشتم من رو هرزه خطاب کنه اصلا برام مهم نیس ولی من هرزه نیستم اون خودش بدترین آدم روی زمینه
رفتم سر میزی که بابا بزرگ با دوستش و پسر دوستش بود نشستم
ب.ب : چیشد کجا بودی دخترم( لبخند به زور و مصنوعی )
ا.ت : هیچی جناب جئون رفته بودم سرویس
آقای پارک : جئون چرا نوت تورو به جای بابا بزرگ جناب جئون صدا میزنه؟
ب.ب : نمیدونم از خودش بپرس من هزار بار بهش گفتم من رو بابا بزرگ صدا بزنه ولی خب دیگه این جوری دوست داره ( لبخند سرد )
ا.ت :( تو دلش ) هر هزار بار که بهت گفتم بابا بزرگ زدی تو دهنم
آقای پارک : دخترم برای چی بابا بزرگت رو این جوری صدا میزنی ؟
ا.ت : آقای پارک برای ادب و بزرگی پدر بزرگ این کارو میکنم ( لبخند مصنوعی )
آقای پارک : چقدر با شخصیت ، اگر همسر نوه بابا بزرگت یعنی جونگ کوک نبودی تورو برا پسرم خواستگاری میکردم ( لبخند )
ویو ا.ت
چرا باید آنقدر من بدبخت باشم اشکال ندارع ا.ت آروم باش و آروم و شمرده جواب بده ( تو دلش )
ا.ت :( خنده ) شما لطف دارید آقای پارک ولی چه جوری تو یه نگاه تونستین بگید که من با شخصیت هستم و من رو اگر ازدواج نمیکردم برا پسرتون خواستگاری میکردین
آقای پارک : بزار این رو پسرم جواب بده
اون وو : حتما ، چون من از شما پیش پدرم کلی تعریف کردم و گفتم که شما خانم خیلی با شخصیت و جذابی هستین همانطور که پدرم گفت اگر میشد تورو همسر خودم میکردم و میدزدیدمد ( با پوزخند )
از زبان راوی
ا.ت با شک داشت به اون وو نگاه میکرد که یهو .....
که یهو دستم کشیده شد و رفتم به یک سمت افتادم توی یه اتاق وقتی برگشتم از همون چیزی که میترسیدم سرم اومد
ا.ت : با من چی کار داری ( استرس )
کوک : اون کیه ؟ ( اخم )
ا.ت : کی
کوک : خودت رو نزن به اون راه پسر دوست بابا بزرگ تورو از کجا میشناسه ( دست به سینه، جدی )
ا.ت : نمیدونم احتمالا درمورد ما دوتا تحقیق کرده ( لبخند استرس )
کوک : چرا باید در مورد ما تحقیق کنه
کوک : چرا باید به تو پوزخند بزنه
ا.ت : وایسا ببینم چرا باید الان برای تو مهم باشه
ا.ت : من و تو به زور با همیم و چیز دیگه ای هم نیست بینمون
کوک : مهم هست
ا.ت : نیست
کوک : هست
ا.ت : میگم نیست ( یکم بلند )
کوک : تو همسر منی اینکه بزارم مثل دوران قدیم هرزگی کنی نمیشه که آنقدر رو مخ من نرو اح ( یکم بلند )
ویو کوک
با سوختن یه طرف صورتم فهمیدم تو چه موقعیتی هستم و چی گفتم
کوک : من.....
ا.ت : خفه شو( بلند)
ا.ت : یه کلمه هم از دهنت حرف نشنوم ( در حالی این هارو میگه که تو چشماش حلقه از اشک هست )
ا.ت : هیچ وقت توقع نداشتم تو بهم بگی هرزه من مثل دختر های دور ورت هرزه نیستم زندگی من هم به تو هیچ مربوط نیست ازم فاصله بگیر مرتیکه عوضی( بلند )
کوک : ا.ت ....
ا.ت : گفتم خفه شو ( بلند و محل رو ترک کرد )
ویو ا.ت
توقع نداشتم من رو هرزه خطاب کنه اصلا برام مهم نیس ولی من هرزه نیستم اون خودش بدترین آدم روی زمینه
رفتم سر میزی که بابا بزرگ با دوستش و پسر دوستش بود نشستم
ب.ب : چیشد کجا بودی دخترم( لبخند به زور و مصنوعی )
ا.ت : هیچی جناب جئون رفته بودم سرویس
آقای پارک : جئون چرا نوت تورو به جای بابا بزرگ جناب جئون صدا میزنه؟
ب.ب : نمیدونم از خودش بپرس من هزار بار بهش گفتم من رو بابا بزرگ صدا بزنه ولی خب دیگه این جوری دوست داره ( لبخند سرد )
ا.ت :( تو دلش ) هر هزار بار که بهت گفتم بابا بزرگ زدی تو دهنم
آقای پارک : دخترم برای چی بابا بزرگت رو این جوری صدا میزنی ؟
ا.ت : آقای پارک برای ادب و بزرگی پدر بزرگ این کارو میکنم ( لبخند مصنوعی )
آقای پارک : چقدر با شخصیت ، اگر همسر نوه بابا بزرگت یعنی جونگ کوک نبودی تورو برا پسرم خواستگاری میکردم ( لبخند )
ویو ا.ت
چرا باید آنقدر من بدبخت باشم اشکال ندارع ا.ت آروم باش و آروم و شمرده جواب بده ( تو دلش )
ا.ت :( خنده ) شما لطف دارید آقای پارک ولی چه جوری تو یه نگاه تونستین بگید که من با شخصیت هستم و من رو اگر ازدواج نمیکردم برا پسرتون خواستگاری میکردین
آقای پارک : بزار این رو پسرم جواب بده
اون وو : حتما ، چون من از شما پیش پدرم کلی تعریف کردم و گفتم که شما خانم خیلی با شخصیت و جذابی هستین همانطور که پدرم گفت اگر میشد تورو همسر خودم میکردم و میدزدیدمد ( با پوزخند )
از زبان راوی
ا.ت با شک داشت به اون وو نگاه میکرد که یهو .....
- ۲۰.۵k
- ۱۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط