ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی

ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی
که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد
#صائب_تبریزی
دیدگاه ها (۲)

عاشقم ...اهل همین کوچه‌ بن‌بست کناری ...!که تو از پنجره‌اش ،...

تو مَرا یَواشَڪی دوست بِدارمَڹ تو را در شِعرهایَم فَریاد می...

مڹ فقط تشنه ے خندیدڹِ لبـ هاے توام جاڹ مڹ ، جان خودتـ ، جان ...

عشق اونجاش خوبه که وقتی تلفون و قطع کردی،دوباره زنگ بزنه بگه...

.ای فلڪ چند ز بیداد تو بینم آزارمن خود آزرده دلم، با دل خویش...

چون كليم الله، نعلين دو عالم خلع كن تا ز رود نیل ، ساغر بخشد...

وفا زورِ تحمل حقیقت دیگری ست.و تنها آنان که تاب حقیقت دارند ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط