اسم: دیدار 🍷
اسم: دیدار 🍷
p⁵
ا/ت:اااه.. همم آ..ره
تهیونگ:(پوزخند) خوب فعلا استراحت کن بعدا قراره بیشتر با من آشناشی
ا/ت: اوهوم
30 مین بعد
راوی:
با صدای در زدن بلند شد، کمی
چشماشو مالید و با صدای خیلی آروم جواب داد: کیه
خدمتکار: ارباب گفتن صداتون کنم برید پیششون
ا/ت: اوه...اا بله بله الان میام
یکم لباسامو مرتب کردم و کش موهام رو دوباره بستم، همراه اون خدمتکار رفتیم پیش آقای کیم
ا/ت: حتی خدمتکاراشن خوشگل عفف(تو ذهنش)
خیلی خونه که نه عمارت بزرگی بود و کلی اتاق داشت به ی اتاقی رسیدیم که آقای تهیونگ داشت تمرین تیر اندازی میکرد، من تا حالا یه تیر اندازی حرفه ای رو ندیده بودم، داشتم با دقت بهش نگاه میکردم که یه دفه با هم چشم تو چشم شدیم
سریع نگاهمو ازش گرفتم که صدای بلند تیر اومد کمی لرزیدم که از نگاه تیز آقای تهیونگ دور نموند، قیافشو نمیتونستم ببینم ولی قطعا از همون پوزخندا زده با صدای بلند گفت: قراره کلی چیزای دیگه هم ببینی ینی فقط همین قدر تحمل داری(منظورش جسد و شکنجست)
ا/ت: اا... ااهوممم
سرمو پایین انداختم ، نمیخواستم صورت سرخ شده از خجالتمو ببینه
رفت وسایلاشو یجا گذاشت و رفت روی یکی تکیه گاه های اونجا نشست
تهیونگ: هی کیم ا/ت
سرمو بالا اوردم و گفتم: ب... له
به پاهاش اشاره کرد و گفت بیا بشین
p⁵
ا/ت:اااه.. همم آ..ره
تهیونگ:(پوزخند) خوب فعلا استراحت کن بعدا قراره بیشتر با من آشناشی
ا/ت: اوهوم
30 مین بعد
راوی:
با صدای در زدن بلند شد، کمی
چشماشو مالید و با صدای خیلی آروم جواب داد: کیه
خدمتکار: ارباب گفتن صداتون کنم برید پیششون
ا/ت: اوه...اا بله بله الان میام
یکم لباسامو مرتب کردم و کش موهام رو دوباره بستم، همراه اون خدمتکار رفتیم پیش آقای کیم
ا/ت: حتی خدمتکاراشن خوشگل عفف(تو ذهنش)
خیلی خونه که نه عمارت بزرگی بود و کلی اتاق داشت به ی اتاقی رسیدیم که آقای تهیونگ داشت تمرین تیر اندازی میکرد، من تا حالا یه تیر اندازی حرفه ای رو ندیده بودم، داشتم با دقت بهش نگاه میکردم که یه دفه با هم چشم تو چشم شدیم
سریع نگاهمو ازش گرفتم که صدای بلند تیر اومد کمی لرزیدم که از نگاه تیز آقای تهیونگ دور نموند، قیافشو نمیتونستم ببینم ولی قطعا از همون پوزخندا زده با صدای بلند گفت: قراره کلی چیزای دیگه هم ببینی ینی فقط همین قدر تحمل داری(منظورش جسد و شکنجست)
ا/ت: اا... ااهوممم
سرمو پایین انداختم ، نمیخواستم صورت سرخ شده از خجالتمو ببینه
رفت وسایلاشو یجا گذاشت و رفت روی یکی تکیه گاه های اونجا نشست
تهیونگ: هی کیم ا/ت
سرمو بالا اوردم و گفتم: ب... له
به پاهاش اشاره کرد و گفت بیا بشین
۱۳.۳k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.