می روم وز سر حسرت به فقا می نگرم

می روم وز سر حسرت به فقا می نگرم
خبر از پای ندارم که زمین می سپرم
می روم بی دل و بی یار و یقین می دانم
که من بی دل و بی یار نه مرد سفرم
سعدی
دیدگاه ها (۰)

گفته بودی كه چرا محو تماشای منی؟ وآنچنان مات كه يكدم مژه بر ...

تمام حجم قفس را شناختیم، بس استبیا به تجربه در آسمان پری بزن...

می روم وز سر حسرت به فقا می نگرمخبر از پای ندارم که زمین می ...

ا#سهراب_سپهری ﮔﺎه‌گاهی ﮐﻪ ﺩﻟﻢ می‌گیرد به خودم می‌گویم،در دیا...

عاشقانه های شبنم

شبی در موج زلفانت مرا هم رنگ دریا کنگل پژمرده ی دل را به لبخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط