پرنسسمن

#پرنسس_من🤍🥂
#part_89

- خفه شو!... به هوش بمون خواهش میکنم...

دیگه حرفی نمیزد... چشماش بسته بودن و باز نمیشدن ... دستش شل شد و از دستم افتاد!

- تهیونگ!

با دادی که کشیدم حنجره‌م نزدیک بود پاره بشه... اشکام تند تر از قبل میومدن و من هیچکاری نمیتونستم بکنم...


[ فلش بک به زمان جیهوپ ]


با بچها سرکار بودیم و داشتیم رو پرونده کار میکردیم که یهو صدای گوشیم بلند شد.
یه پیام اضطراری از طرف تهیونگ بود!

+ کمک اضطراری به آدرس....

( تهیونگ یه برنامه ای تو‌ گوشیش داره که چندتا مخاطب رو میتونه به اون برنامه اضافه کنه.. تو برنامه یه دکمه اضطراری وجود داره واسه زمانی که تو خطری.. به محض اینکه اون دکمه رو فشار بدی یه پیام اضطراری و آدرس اون جایی که توش هستی واسه مخاطب هایی که وارد کردی ارسال میشه )

سریع به بچها گفتم که بریم به اون منطقه چون میدونستم هم جونِ جونگگوک و هم جونِ تهیونگ تو خطره!
میدونستم همه اینا زیر سر رئیس چوی‌ه و جونِ یون سوک هم تو خطره واسه همین چندتا از بچها رو فرستادم برن بیمارستان که مواظب یون سوک باشن و با بقیه بچها رفتیم به اون منطقه ای که تهیونگ فرستاده بود...
دیدگاه ها (۰)

#پرنسس_من🤍🥂#part_90سریع به بچها گفتم که بریم به اون منطقه چو...

#پرنسس_من🤍🥂#part_91- میدونم... گفتم که حالش خوبه... بچها رو ...

#پرنسس_من🤍🥂#part_88- تهیونگ! ( با داد )صدای قهقه بلند رئیس چ...

#پرنسس_من🤍🥂#part_87-ولی چی؟؟؟ ( با داد )+ ولی اسم دکتر رو به...

رمان افسر پلیس پارت ⁷که شخصی لبامو بوسید رفتم تو شک باورم نم...

black flower(p,227)

【BaiLu_BaiLu】بایلو میدونم که هیچ وقت قرار نیست این حرف هارو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط