• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part20
#paniz
وارد اتاقش شدم که سرش تو گوشیش بود با اومدن من سرش بالا اورد و لبخند مرموزی زد
ببین نیومده شروع کرد همش داره کرم میریزه نفس عمیقی کشیدم تا خونسردی خودمو حفظ کنم تا به قول خودش از پدر شدنش محرومش نکنم
پسر بدبختو
نشستم رو صندلی روبروش و پام انداختم رو پاهام و دستام قفل هم کردم
رضا:رز وحشی باکلاس شده
و زد زیر خنده
پانید:بی مزه چیکارم داشتی
خندش رو قورت دادم و صداش رو مثلا صاف کرد
رضا:قرار شد همین فردا صبح راه بیوفتیم
پانیذ:من از خابم نمیزنم بشینم پشته فرمون خاعرممم
رضا:اولن قرار نیس تو رانندگی کنی دومم دیا با تو نمیاد من بات میام سومم من کجا خاعرتم خاهرت خونس به من چه
نوک زبونم رو نشون دادم
پانید:عمرننن منم رانندگی میکنممم
رضا:نخیرمممم خودممم بعدشم با ماشین من میری توو
پانیذ:نوچچ
رضا:چراا
جیغی کشیدم که چشاش گرد شد
رضا:چته رز وحشی وحشی گریت زد بالااا
گلدون رو میز رو برداشتم
رضآ:اوه اوضا خیته
بلند شد و پا به فرار گذاشت که رفت جلو در درو باز کرد که نمیدونم چیشد دوستش محراب جلو در بود و منم گلدون رو زدم تو سرش و این بی عضو جاخالییی داد
بیچاره منگ نگاهمون میکرد و در اخر از سرش خون اومد (نویسنده:دخترم خون و خونریزی به پا کرد😂😂😂)
محراب:دارین چه غلطی میکنین
رضا که مث گاو وایستاده بود رو پس زدم و از بازوی محراب گرفتم
و نشوندمش رو صندلی
پانید:عاییی ببخشیدااا این بی عضو جاخالی داد گلدون خورد تو سره تو
دستمالو برداشتم و سرش پاک کردم
رضا درو بست اومد روبرومون نشست
رضا:خوبی
دستمال رو از دستم گرف و خودش خون رو پارک کرو
محراب:اگه با 27 سال سن بچه بازی تو بزاری کنار اره خوبم باز که پریدین بهم شما دوتا مثلا قرار فردا این دختر بشینه تو ماشین تو واویلااا
پانید:نه اون موقع دیگه جای اون کارا نیس
محراب:چه عجب میدونی بچه
پانید:من بچه نیستم
رضا:هستی
قندون رو برداشتم
پانیذ:بخدا یه بار دیگه بگی بچه ای میزنم تو سرت بی عضو
محراب:پانیذذذ باشه این غلط کرد ول کنین دیگه
رضا:منو فروختی
پانید:فعلااا بابت گلدون معذرت بای
باهاشون خدافزی کردم و رفتم خونه خداییی چه غوغاییی به پا کردم من در خونه رو باز کردم و وارد خونه شدم
دیانا:سلوممم برو لباسات رو عوض کن شاممم شب باید زود بخابیی
پانید:سلامممم باشههه انگار توام زودتر از من میدونیاااا
دیانا:ارههه برو دختر
سری تکون دادم و رفتم اتاقم تا لباسم عوض کنم.....
ادامه دارد....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part20
#paniz
وارد اتاقش شدم که سرش تو گوشیش بود با اومدن من سرش بالا اورد و لبخند مرموزی زد
ببین نیومده شروع کرد همش داره کرم میریزه نفس عمیقی کشیدم تا خونسردی خودمو حفظ کنم تا به قول خودش از پدر شدنش محرومش نکنم
پسر بدبختو
نشستم رو صندلی روبروش و پام انداختم رو پاهام و دستام قفل هم کردم
رضا:رز وحشی باکلاس شده
و زد زیر خنده
پانید:بی مزه چیکارم داشتی
خندش رو قورت دادم و صداش رو مثلا صاف کرد
رضا:قرار شد همین فردا صبح راه بیوفتیم
پانیذ:من از خابم نمیزنم بشینم پشته فرمون خاعرممم
رضا:اولن قرار نیس تو رانندگی کنی دومم دیا با تو نمیاد من بات میام سومم من کجا خاعرتم خاهرت خونس به من چه
نوک زبونم رو نشون دادم
پانید:عمرننن منم رانندگی میکنممم
رضا:نخیرمممم خودممم بعدشم با ماشین من میری توو
پانیذ:نوچچ
رضا:چراا
جیغی کشیدم که چشاش گرد شد
رضا:چته رز وحشی وحشی گریت زد بالااا
گلدون رو میز رو برداشتم
رضآ:اوه اوضا خیته
بلند شد و پا به فرار گذاشت که رفت جلو در درو باز کرد که نمیدونم چیشد دوستش محراب جلو در بود و منم گلدون رو زدم تو سرش و این بی عضو جاخالییی داد
بیچاره منگ نگاهمون میکرد و در اخر از سرش خون اومد (نویسنده:دخترم خون و خونریزی به پا کرد😂😂😂)
محراب:دارین چه غلطی میکنین
رضا که مث گاو وایستاده بود رو پس زدم و از بازوی محراب گرفتم
و نشوندمش رو صندلی
پانید:عاییی ببخشیدااا این بی عضو جاخالی داد گلدون خورد تو سره تو
دستمالو برداشتم و سرش پاک کردم
رضا درو بست اومد روبرومون نشست
رضا:خوبی
دستمال رو از دستم گرف و خودش خون رو پارک کرو
محراب:اگه با 27 سال سن بچه بازی تو بزاری کنار اره خوبم باز که پریدین بهم شما دوتا مثلا قرار فردا این دختر بشینه تو ماشین تو واویلااا
پانید:نه اون موقع دیگه جای اون کارا نیس
محراب:چه عجب میدونی بچه
پانید:من بچه نیستم
رضا:هستی
قندون رو برداشتم
پانیذ:بخدا یه بار دیگه بگی بچه ای میزنم تو سرت بی عضو
محراب:پانیذذذ باشه این غلط کرد ول کنین دیگه
رضا:منو فروختی
پانید:فعلااا بابت گلدون معذرت بای
باهاشون خدافزی کردم و رفتم خونه خداییی چه غوغاییی به پا کردم من در خونه رو باز کردم و وارد خونه شدم
دیانا:سلوممم برو لباسات رو عوض کن شاممم شب باید زود بخابیی
پانید:سلامممم باشههه انگار توام زودتر از من میدونیاااا
دیانا:ارههه برو دختر
سری تکون دادم و رفتم اتاقم تا لباسم عوض کنم.....
ادامه دارد....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۱۰.۴k
۰۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.