• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part21
#paniz
با دیا داشتیم فیلم میدیدم و خیلی فیلم رمانتیکی بود غافل از اینکه
دیا جیغی کشید و من هینی کشیدم
دیانا:وااای پانییی ساعت 1 هنو نخوابیدم مااا خاک تو سرموننن ساعت 3 میان دنبالمون
چپ چپ نگاش کردم
پانیذ:اجی یکم اروم قربونت برم من اینجا ترسیدم اخه یکمم به فکر من باش اخههه سگگگگ ساعت 3 میاد دنبالمون بریممم ازمیرررر اخههه این چه کاریهه
دیانا:حرف نزن ببینم برو بخاب بچه بدو
پفیلا رو گذاشتم رو میز و بلند شدم
پانید:باشه بابا من رفتم شبت بخیررر عسلمم
بوسه ای رو گونش گذاشتم و راهی اتاقم شدم اخه کی ساعت 3 میاد دنبالتون برین مسافرت اخه
خدا یکم عقل بده به اینا
چمدونم گذاشتم جلو در و دراز کشیدم رو تخت
گوشیم گذاشتم رو الارم پتو رو کشیدم رومم انقدر غر غر کردم که خابیدم
.....................................................
با صدای الارم گوشی که رو مخمم بود بیدار شدم منگ نشستم رو تخت
پانیذ:من خابم میاد شما برینن
دیا درو با شتاب باز کرد وارد اتاق شد
دیانا:بلند شدییی
پانید:من نمیاممم
دیانا:بلند شووو گفتن تا نیم ساعت دیگه اونجایییمم
از تخت اومدم پایین و پامو کوبیدم زمینن
پانید:من خابم میاد دیاا
سری به تاسف تکون داد و رفت هوفی کشیدم و دستی به صورتم کشیدم
رفتم سرویس کارم انجام دادم و مسواکم زدم اومدم بیرون
کارام اروم انجام میدادم موهام رو شونه کردن و دورم ریختم بر اینکه صورتم بی روح نشه یه زد افتاب و خط چشم کشیدم با برق لب
از زیر یه تاپ بافت پوشیدم با سوشرت مشکی با شلوار مام فیت ام پوشیدم بوت هامم پوشیدم
گوشیم گذاشتم تو جیبم عینک همم گذاشتم رو سرم چمدونم برداشتم و با دیا اومدم بیرون
انقدر تو اسانسور داشت بهم تاکید میکرد و من اصلا هیچ کدومشو متوجه نمیشدم فقط نگاش میکردم رفتیم پایین
وایستادیم تا 1 دقیقه دیگه اینجا بودن
پانیذ:حالا چی میشد با ماشین خودمون بریم هوم
دیانا:خب هرکی با زوجش میره بعدشم چون رضا کسی رو نداره تو باهاش برو خیلی ادم قابل اعتماده
پانید:باشع تو راست میگی
دیانا:پانی اذیتش نکنیا گناه داره
سری تکون دادم چون خودم اصن حال نداشتم بعد چندمین اومدن باهاشون سلام و اینا کردیم انگار
قرارشون تو جاده بودن سرم تکیه دادم به شیشه ماشین و تو خودم جمع شدم هوا سرد بود اول صبحی
رضا:میبینم رز وحشی ساکته
پانیذ:اره فقط 2 ساعت خابیدم
رضا:ولی من قشنگ 12 ساعت خابیدم
پانید:الانداری میگی حسودی کنم
رضا:ولی بدون خیلی انرژی دارم
پانیذ:باشه حرف بزن انرژیت خالی بشه
شروع کرد به حرف زدن منم عینکم گذاشتم رو چشمام و چشام رو بستم و خابم برد...
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part21
#paniz
با دیا داشتیم فیلم میدیدم و خیلی فیلم رمانتیکی بود غافل از اینکه
دیا جیغی کشید و من هینی کشیدم
دیانا:وااای پانییی ساعت 1 هنو نخوابیدم مااا خاک تو سرموننن ساعت 3 میان دنبالمون
چپ چپ نگاش کردم
پانیذ:اجی یکم اروم قربونت برم من اینجا ترسیدم اخه یکمم به فکر من باش اخههه سگگگگ ساعت 3 میاد دنبالمون بریممم ازمیرررر اخههه این چه کاریهه
دیانا:حرف نزن ببینم برو بخاب بچه بدو
پفیلا رو گذاشتم رو میز و بلند شدم
پانید:باشه بابا من رفتم شبت بخیررر عسلمم
بوسه ای رو گونش گذاشتم و راهی اتاقم شدم اخه کی ساعت 3 میاد دنبالتون برین مسافرت اخه
خدا یکم عقل بده به اینا
چمدونم گذاشتم جلو در و دراز کشیدم رو تخت
گوشیم گذاشتم رو الارم پتو رو کشیدم رومم انقدر غر غر کردم که خابیدم
.....................................................
با صدای الارم گوشی که رو مخمم بود بیدار شدم منگ نشستم رو تخت
پانیذ:من خابم میاد شما برینن
دیا درو با شتاب باز کرد وارد اتاق شد
دیانا:بلند شدییی
پانید:من نمیاممم
دیانا:بلند شووو گفتن تا نیم ساعت دیگه اونجایییمم
از تخت اومدم پایین و پامو کوبیدم زمینن
پانید:من خابم میاد دیاا
سری به تاسف تکون داد و رفت هوفی کشیدم و دستی به صورتم کشیدم
رفتم سرویس کارم انجام دادم و مسواکم زدم اومدم بیرون
کارام اروم انجام میدادم موهام رو شونه کردن و دورم ریختم بر اینکه صورتم بی روح نشه یه زد افتاب و خط چشم کشیدم با برق لب
از زیر یه تاپ بافت پوشیدم با سوشرت مشکی با شلوار مام فیت ام پوشیدم بوت هامم پوشیدم
گوشیم گذاشتم تو جیبم عینک همم گذاشتم رو سرم چمدونم برداشتم و با دیا اومدم بیرون
انقدر تو اسانسور داشت بهم تاکید میکرد و من اصلا هیچ کدومشو متوجه نمیشدم فقط نگاش میکردم رفتیم پایین
وایستادیم تا 1 دقیقه دیگه اینجا بودن
پانیذ:حالا چی میشد با ماشین خودمون بریم هوم
دیانا:خب هرکی با زوجش میره بعدشم چون رضا کسی رو نداره تو باهاش برو خیلی ادم قابل اعتماده
پانید:باشع تو راست میگی
دیانا:پانی اذیتش نکنیا گناه داره
سری تکون دادم چون خودم اصن حال نداشتم بعد چندمین اومدن باهاشون سلام و اینا کردیم انگار
قرارشون تو جاده بودن سرم تکیه دادم به شیشه ماشین و تو خودم جمع شدم هوا سرد بود اول صبحی
رضا:میبینم رز وحشی ساکته
پانیذ:اره فقط 2 ساعت خابیدم
رضا:ولی من قشنگ 12 ساعت خابیدم
پانید:الانداری میگی حسودی کنم
رضا:ولی بدون خیلی انرژی دارم
پانیذ:باشه حرف بزن انرژیت خالی بشه
شروع کرد به حرف زدن منم عینکم گذاشتم رو چشمام و چشام رو بستم و خابم برد...
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۱۲.۵k
۰۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.