گر چه با یادش همه شب تا سحر گاهان نیلی فام

گر چه با یادش، همه شب، تا سحر گاهان نیلی فام،
بیدارم؛
گاهگاهی نیز،
وقتی چشم بر هم می گذارم،
خواب های روشنی دارم،
عین هشیاری !
آنچنان روشن که من در خواب،
دم به دم با خویش می گویم که :
بیداری ست ، بیداری ست، بیداری !
اینک، اما در سحر گاهی، چنین از روشنی سرشار،
پیش چشم این همه بیدار،
آیا خواب می بینم ؟
این منم، همراه او ؟
بازو به بازو،
مست مست از عشق، از امید ؟
روی راهی تار و پودش نور،
از این سوی دریا، رفته تا دروازه خورشید ؟
ای زمان، ای آسمان، ای کوه، ای دریا !
خواب یا بیدار،
جاودانی باد این رؤیای رنگینم !
دیدگاه ها (۳)

بوی سیگار شدیدی آمد...با خودم میگویمنکند باز پدر غمگین است؟!...

در دل تنهای باران،من صدایت می کنمبر عبور دیدگانت،جان فدایت م...

تازه فهمیدم که با مردم..... مدارا مشکل است.!!!!!!زندگی کردن ...

آهسته زمان رفته و برگشت نداردخوب و بدمان رفته و برگشت ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part⁵( ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط