𝚖𝚢 𝚋𝚊𝚋𝚢...
𝚖𝚢 𝚋𝚊𝚋𝚢...
P¹⁸
شوگا«رنگش پریده بود......مثل گچ سفید بود....اون لبای سرخش دیگه سفید بود.....موهاش ریخته بود تو صورتش ....جمعشون کردم......چه بلایی سرش اومده.....¹هفتههههههه....ایییی خداااااا....بازش کردم و براید استایل بغلش کردم و بردمش تو ماشین سریع لباس هامرو عوض کردم و رفتیم بیمارستان.....تو ذهنم همش با خودم کلنجار میرفتم.....چطور یادم رفت؟......اگه بمیره؟!....چرا انقدر نگرانشم؟!......بالاخره رسیدیم به بیمارستان.......بغلش کردم و بردمش داخل«پرستاررررررررر کمکککککککک
پرستار«چه کمکی از دستم بر میاد
شوگا«¹هفتس زندانی بوده هیچی نخورده
پرستار«زود باشید
شوگا«گذاشتمش رو برانکارد و بردنش........منم رفتم فرم رو پر کنم......گفتم پدرش این کارو کرده......خب چی میگفتم....میگفتم خودم کردم.....مدتی منتظر موندم......دکتر اومد
دکتر«همراه خانم جانگ ا.ت
شوگا«منم
دکتر«وضعیت بیمار خیلی بده.....امکان داره....
شوگا«امکان داره چیییییییییی هاااااااااا*داد
پرستار«آقا لطفا آروم باشید اینجا بیمارستانه بیمار هست
دکتر«امکان داره که برن کما
شوگا«یعنی چیییییی مگهههههه تووووووو دکترررررررر نستییییییی
دکتر«لطفا آروم باشید
شوگا«رفتم رو صندلی نشستم.......چرا باید اینطور بشه.....چرا انقد نگرانشم.....انقد استرس دارم.....انقد......هوففففعفعف.....
¿«قربان
شوگا«د بنال دیگهههههه
¿«مثل اینکه خائن رو پیدا کردن
شوگا«اصلا حوصلش رو ندارم
¿«ولی ارباب لی گفتن برید
شوگا«بهش بگو نمیتونه بیاد
¿«قربان بهتره خودتون بگید
شوگا«تففففف تو این.....ولش ......گوشیم رو در آوردم و زنگ زدم به هه مین
شوگا«سلام
ههمین«علیک
شوگا«چه اصراری داری منم بیام؟
ههمین«لابد لازمه
شوگا«چه لازمی من کار مهمتری دارم
ههمین«منظورت اون دخترس....اوممم نگران نباش....ولی بهتره حرفای این خاتون رو بشنوی
شوگا«مگه چه زری زده
ههمین«بهتره بیای...میبینمت....بای بای
*بیب بیب بیب بیب بیب
بعد عمریییییی🤣
P¹⁸
شوگا«رنگش پریده بود......مثل گچ سفید بود....اون لبای سرخش دیگه سفید بود.....موهاش ریخته بود تو صورتش ....جمعشون کردم......چه بلایی سرش اومده.....¹هفتههههههه....ایییی خداااااا....بازش کردم و براید استایل بغلش کردم و بردمش تو ماشین سریع لباس هامرو عوض کردم و رفتیم بیمارستان.....تو ذهنم همش با خودم کلنجار میرفتم.....چطور یادم رفت؟......اگه بمیره؟!....چرا انقدر نگرانشم؟!......بالاخره رسیدیم به بیمارستان.......بغلش کردم و بردمش داخل«پرستاررررررررر کمکککککککک
پرستار«چه کمکی از دستم بر میاد
شوگا«¹هفتس زندانی بوده هیچی نخورده
پرستار«زود باشید
شوگا«گذاشتمش رو برانکارد و بردنش........منم رفتم فرم رو پر کنم......گفتم پدرش این کارو کرده......خب چی میگفتم....میگفتم خودم کردم.....مدتی منتظر موندم......دکتر اومد
دکتر«همراه خانم جانگ ا.ت
شوگا«منم
دکتر«وضعیت بیمار خیلی بده.....امکان داره....
شوگا«امکان داره چیییییییییی هاااااااااا*داد
پرستار«آقا لطفا آروم باشید اینجا بیمارستانه بیمار هست
دکتر«امکان داره که برن کما
شوگا«یعنی چیییییی مگهههههه تووووووو دکترررررررر نستییییییی
دکتر«لطفا آروم باشید
شوگا«رفتم رو صندلی نشستم.......چرا باید اینطور بشه.....چرا انقد نگرانشم.....انقد استرس دارم.....انقد......هوففففعفعف.....
¿«قربان
شوگا«د بنال دیگهههههه
¿«مثل اینکه خائن رو پیدا کردن
شوگا«اصلا حوصلش رو ندارم
¿«ولی ارباب لی گفتن برید
شوگا«بهش بگو نمیتونه بیاد
¿«قربان بهتره خودتون بگید
شوگا«تففففف تو این.....ولش ......گوشیم رو در آوردم و زنگ زدم به هه مین
شوگا«سلام
ههمین«علیک
شوگا«چه اصراری داری منم بیام؟
ههمین«لابد لازمه
شوگا«چه لازمی من کار مهمتری دارم
ههمین«منظورت اون دخترس....اوممم نگران نباش....ولی بهتره حرفای این خاتون رو بشنوی
شوگا«مگه چه زری زده
ههمین«بهتره بیای...میبینمت....بای بای
*بیب بیب بیب بیب بیب
بعد عمریییییی🤣
۲۲.۹k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.