منکه در تمنای دلجان دادم او را
منکه در تمنای دل،جان دادم او را
گفتم در سرودها غوغای دل را
از غزل و مثنوی سُرودم شعرها را
حرف دل است شاید نشیده او را
______________
دلم قالبی ناب از شعر میخواهد
داشتنش را با تمام دل میخواهد
نمیدانم میایی جانم به قربانت
دلم هجر تلخ شهریار نمیخواهد
_______________
سخن بگو دلآرآم،آرام میشوم
نقش بزن غزل را، بند میشوم
کاش بیایی، از این شعرها خسته ام
طالب آغوشم زِشعرها چشم بسته ام
...
گفتم در سرودها غوغای دل را
از غزل و مثنوی سُرودم شعرها را
حرف دل است شاید نشیده او را
______________
دلم قالبی ناب از شعر میخواهد
داشتنش را با تمام دل میخواهد
نمیدانم میایی جانم به قربانت
دلم هجر تلخ شهریار نمیخواهد
_______________
سخن بگو دلآرآم،آرام میشوم
نقش بزن غزل را، بند میشوم
کاش بیایی، از این شعرها خسته ام
طالب آغوشم زِشعرها چشم بسته ام
...
- ۸۵۴
- ۰۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط