پارت ویکوک

پارت ۳ویکوک
همونطور که داشتین میخندیدین مینیکا میاد تو و نگاتون میکنه و میگه!: هیق یه دیوونه به دیوونه ها اضافه شد تبریک
کوک بش میگه:مونیک از نظر من الان تو فقط فرار کن من اینو میگیرم وگرنه میاد پدرتو در میاره
مونیکا هم که از خداشه کلیدو از پشت در برمیداره میره بیرون درو تز پشت قفل میکنه
تو و کوک به هم نکه میکنین
بعد تو میگی:من اینو خفه میکنم
کوک هم در جواب میگه:عــــــشــــقم تو الان هیچ.کسیو خفه نکن فقط یه کاری کن از اینجا در بریم
باخنده میگی:پـــوفـــ کاری نداره که
بعد ملافه ها و رو تختی ها رو به هم گره زدین و اون طنابی که درست شد رو به پایه ی تخت گره زدین
کوک گفت: خب بقیشو خودم میدونم
بعدش دستشو انداخت دور کمرت و گفت:پرنسسم چشماتو ببند و محکم بغلم کن
کردی و یهو داشت میشمرد




1



2



3

جــــــیــــــــغــــــ کشیدی و گفتی:
وای کوکی چیشد الان
گفت:هیچی تمومه پریدیم پایین
سپس جناب عالی رگ شیطونیت گرفت و گفتی:عشقم نریم خونه بیا بریم دیسکو اونم گفت: باشه من که از خدامه
خلاصه دیگه ادامش فردا بخدا مغزم هنگ کرد
اونی که اول همه میخونیش جان من تحریکم نکن بعدیو بزارمـ.
دیدگاه ها (۶)

پارت 4 ویکوک

پارت 5 ویکوک

پارت ۲ ویکوکساعای ۶.۷ پاشدی رفتی سر کمد کوک هندز فری هاشو بر...

اماده باشید شاید فردا یهو پارت ۱ داستان جیمین و پارت ۲ویکوک ...

کیوت ولی خشن پارت ۱۳با ترس درو وا کردی و گفتی ا.ت : اینجا چه...

{مافیای من}{پارت ۱۲}بینا : چی اومدم بهت سر بزنم خو÷ نمیخوام ...

ویو ات اخه چرا انقدر از این کلمه متنفره همینژوری داشتم میدوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط