پارت 5 ویکوک
پارت5ویکوک
تو راه بیمارستان بودین تووکوک توی ماشین سوفیا و جیمین بودین و ته و مونیکا تو ماشین خودشون پشتتون میومدن توی تمام راه هم داشتی واسه جیمین هم واسه کوک گریه میکردی ولی واسه ی کوک خیلی میترسیدی چون بیهوش توی بغلت بود
وقتی رسیدین جیمین و سوفیا از ماشین پیاده شدن و رفتن یه دکتر بیارن وقتی کوک رو بردن اتاق گفتن: فعلا هیچ کس نمیتونه ببینتش ایستاده بودی دم در اتاق که نفهمیدی چیشد یهو بیهوش شدی و افتادی تو دستای جیمین ،،سوفیا تا دید بیهوش شدی هم یه جیغ زد هم دوید ورفت یه پرستار اورد اومدن بالای سرت و بردنت توی یه اتاق و یه سرم به دستت زدن بعد 10 دقیقه بهوش اومدی همون لحظا از سوفیا و مونیکا که بالای سرت بودن پرسیدی:ک...ک..جونگ کوک کجاست
مونیکا گفت:عزیزم نگران نباش کوک بهوش اومده و پسرا رفت کارای ترخیص رو انجام دادن الان داره لباس میپوشه که تاوقتی سرم تو تموم شد بریم خونه
اینو که شنیدی سوزن سرم رو از رگت کشیدی بیرون و از اتاق خودت دویدی سمت اتاق کوک
در اتاق رو اروم باز کردی و رفتی تو وقتی کوک رو دیدی خوشحال شدی و پریدی بغلش
همیشه وقتی بغلش میکنی احساس سبکی و راحتی داره اینبار هم مثل همیشه توی بغلش جات رو پیدا کردی وتوش غرق شدی
بچه ها فعلا همین به ذهنم رسید اگه بازم چیزی اومد به ذهنم مینویسم بخونین حال کنین جان من نظراتون هم همینجا بگید
تو راه بیمارستان بودین تووکوک توی ماشین سوفیا و جیمین بودین و ته و مونیکا تو ماشین خودشون پشتتون میومدن توی تمام راه هم داشتی واسه جیمین هم واسه کوک گریه میکردی ولی واسه ی کوک خیلی میترسیدی چون بیهوش توی بغلت بود
وقتی رسیدین جیمین و سوفیا از ماشین پیاده شدن و رفتن یه دکتر بیارن وقتی کوک رو بردن اتاق گفتن: فعلا هیچ کس نمیتونه ببینتش ایستاده بودی دم در اتاق که نفهمیدی چیشد یهو بیهوش شدی و افتادی تو دستای جیمین ،،سوفیا تا دید بیهوش شدی هم یه جیغ زد هم دوید ورفت یه پرستار اورد اومدن بالای سرت و بردنت توی یه اتاق و یه سرم به دستت زدن بعد 10 دقیقه بهوش اومدی همون لحظا از سوفیا و مونیکا که بالای سرت بودن پرسیدی:ک...ک..جونگ کوک کجاست
مونیکا گفت:عزیزم نگران نباش کوک بهوش اومده و پسرا رفت کارای ترخیص رو انجام دادن الان داره لباس میپوشه که تاوقتی سرم تو تموم شد بریم خونه
اینو که شنیدی سوزن سرم رو از رگت کشیدی بیرون و از اتاق خودت دویدی سمت اتاق کوک
در اتاق رو اروم باز کردی و رفتی تو وقتی کوک رو دیدی خوشحال شدی و پریدی بغلش
همیشه وقتی بغلش میکنی احساس سبکی و راحتی داره اینبار هم مثل همیشه توی بغلش جات رو پیدا کردی وتوش غرق شدی
بچه ها فعلا همین به ذهنم رسید اگه بازم چیزی اومد به ذهنم مینویسم بخونین حال کنین جان من نظراتون هم همینجا بگید
۲۲.۷k
۲۴ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.