سمتم گفتش اینجا چیکار میکنی گفتم بریم خونه بیمارستان رو
سمتم گفتش اینجا چیکار میکنی گفتم بریم خونه بیمارستان رو نمی تونم تحمل کنم خلاصه دکتر آمدم و منو چکاب کرد خون ازم گرفت با دوتا دستام که جای سرم کبود بودن چند تا قرس دادن برا افسردگیم و دوقطبی بودنم و به دوماد برا دستم و بعدش مرخص شدم و رفتیم خونه شد ساعت 1دقیق
خب اینم از داستان من بهتره بگم از ماجرای دیشب من خلاصه عاشق نشو به کسی وابسته نشو دل نبند گور بابای عشق به خودت فکر کن فقط و هر عشقی به روز تموم میشه حرفمو جدی بگیرین هعی الان خوش باش با همونی که دوسش داری و برا بازی نمی خوایش ولی ازت خواهش میکنم کاری که با من کردی کاری که با احساساتم کردی رو با یه دختر دیگه نکن :))
مخاطب داره؟ اره
و به حرف برا اون مخاطب انقدر ادما رو راه دادی تو قلبت که تو قلبت من افتادم بیرون دیگه
خب اینم از داستان من بهتره بگم از ماجرای دیشب من خلاصه عاشق نشو به کسی وابسته نشو دل نبند گور بابای عشق به خودت فکر کن فقط و هر عشقی به روز تموم میشه حرفمو جدی بگیرین هعی الان خوش باش با همونی که دوسش داری و برا بازی نمی خوایش ولی ازت خواهش میکنم کاری که با من کردی کاری که با احساساتم کردی رو با یه دختر دیگه نکن :))
مخاطب داره؟ اره
و به حرف برا اون مخاطب انقدر ادما رو راه دادی تو قلبت که تو قلبت من افتادم بیرون دیگه
- ۸۴۷
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط