Part

#Part138
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

جاهایی که صد سال هم بگذره بهش دست
نمیزنی گذاشتم یدونه هم میخواستم تو اتاقت جا سازی کنم،
چون اکثر مواقع تو اتاقت بودی اومدم تو
اتاقم با جون و دل عطر تنت رو به ته ریه هام رسوندم و نفسم رو حبس کردم تا عطر تنت به ریه هام بچسبه وقتی نگاهم سر خورد رو صورتت دلم لرزید رو صندلی میز ارایشت نشستم، انقدر صورتت معصومانه بود
که با لذت نگات کردم، تو ذهنم انقدر رویا
بافی کردم، یه لحظه چرخیدی و لحافی که روت بود کنار رفت، اون تن ناز و سفیدت که همیشه پشت مانیتور دیوونم میکرد الان
اگه دستم رو دراز میکردم سمتت میتونستم لمست کنم اومدم روی تختت که دونفره بود بغلت دراز کشیدم، میدونستم بیدار نمیشی اروم شروع کردم به نواز کردن موهات،
چشمات رو خمار باز کردی و به روم لبخندی زدی و بیشتر بهم چسبیدی اروم شروع کردم به نوازش کردنت که بیشتر خوشت اومد
انگار خواب میدیدی انگار که دلت میخواست بیشتر لمس بشی، داشتم لمست میکردم ولی تمام حسهام درگیر شده بود،
الان که پیشت بودم و داشتمت میخواستم تمام کمال باهات باشم، تو از نوازشهای من داشتی لذت میبردی، جوری که تنم رو چنگ میزدی
وای صدات که از نوازشهای من داشت بالا میگرفت دیوونه کننده بود نفهمیدم
شیرین چی شد، انقدر کمت داشتم که وقتی همراهیه تو رو دیدم نفهمیدم چیکار کردم!
شیرین یادم رفته بود قرص خوردی،
یادم رفته بود که تو الان خوابی و اینایی که تو حس میکنی فکر میکنی خواب میبینی در حالی که من تو واقعیت داشتم تجربش میکردم...
یک نفس حرف زدم،
وقتی حرفم تموم شد نفس راحتی کشیدم، بالا خره گفتم و راحت شدم
اروم سرم رو اوردم بالا و به صورت شبرین نگاه کردم، به یه نقطه خیره شده بود و بدجور تو فکر بود
دیدگاه ها (۱)

#Part139#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 "شیرین"کم کم اون ت...

#Part140#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 واقعاً حس بدی داشت...

#Part137#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 + وقتی دیدم دوران ...

#Part136#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 زیر گوشش آروم گفتم...

بیب من برمیگردمپارت : 55دستبند رو دستم کردم و گردنبندم گردنم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط