Part

#Part136
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

زیر گوشش آروم گفتم
_ نترس عزیزم، به خدا کاریت ندارم، تا خودت نخوای کاریت ندارم!
نفس عمیقی کشید و سعی کرد به خودش مسلط باشه
اروم کشیدمش سمت مبل ها و رو مبل نشستیم
باید قبل از اینکه فیلم رو بهش نشون بدم باید براش توضیحی میدادم
_ اول باید بهت بگم که چی شد اومدم تو خونت بعد فیلم رو بهت نشون میدم
اب دهنش رو قورت داد و با استرس بهم نگاهی انداخت
+ شروع کن!
_ یادته وقتی فهمیدی که ازت فیلم برداری کردم با دوربین لپتاپ و گوشیت جلوی دوربین اونا روبستی؟
سرش رو اروم تکون داد
_ بعدش فهمیدی که فقط دوربین و لپتاپ گوشیت نیست
بعد یک ماه دوربین تلویزیونت هم بستیش
اروم سرش رو تکون داد
با کلافگی نفسم رو دادم بیرون و ادامه دادم
_ شیرین داشتم دیوونه میشدم از ندیدنت... همین دیدن های تو رو داشتم و بس! همین هم ازم گرفته بودی... چند روز بود حتی از خونه نیومده بودی بیرون
فقط صدای گوشیت رو وقتی به کسی زنگ میزدی رو میشنیدم ، خوشحال بودی از اینکه دیگه نمیبینمت ولی من سرتق تر از این حرفها بودم وقت امتحاناتت بود و همش عذای بیرون سفارش میدادی! فکرم میدونم خیلی خبیثانه بود ولی مجبور بودم، شیرین عین یک معتاد شده بودم، یه معتادی که بهش مواد نرسیده که حتی حاضره بدترین کارها رو انجام بده ولی به یذره مواد برسه برای کشیدن، میدونم بد کردم!
خجالت می کشیدم از نگاه کردن به چشماش، چشمای معصومش که متفکر و با دقت داشت نگام میکرد
وقتی سکوتم رو دید خیلی خونسرد گفت
_ خوب ادامه بده
با زبونم لبم رو خیس کردم و...
دیدگاه ها (۱)

#Part137#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 + وقتی دیدم دوران ...

#Part138#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 جاهایی که صد سال ه...

#Part135#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 _ خیلی دوست داره؟خ...

#Part134#آدمای_شرطی🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 + بی معرفت نیستم فق...

قهوه تلخ پارت ۵۷سان: من نمیخوام بیامویلیام: برای چی؟سان: آخه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط