:خب آرزو ک زیاده ولی ترجیح میدم وقتی شمعامو فوت میکنم هیچ

:خب آرزو ک زیاده ولی ترجیح میدم وقتی شمعامو فوت میکنم هیچی توی مخم نچرخه ، وگرنه تو خودت خوب میدونی اگه بخام بنویسم یه چیزی بالاتر از این چرت و پرتا به مخم میرسه ، اگه بخام شعر بگم میتونم یه شاعر معروف باشم، اگه بخام برقصم میتونم مرکز توجه باشم ، یا بخام بخونم صدام بلند تر از همس ، حتی اگه بخام درس بخونم میتونم یه دکتر باسواد یا یه مهندس خلاق باشم ، تو خودت خوب میدونی اگه بخام عکاسی کنم میتونم غوغا را بندازم . تو میدونی ک من میتونم هر آدمی باشم .. ولی خب من یه خوابالویه مقدسم ک ترجیح میدم به تونلای آسمونی دل ببندم تا راه های زمینی . و بالاخره یه پیرزن افسرده ی خونگیِ مجرد میشم ک هرروز رو بالکنش روبه روی کلیسا میشینه و سیگاراشو میکشه و لانا دل ری گوش میده ، عاشق گلای استرالیاییشه و با عشق به گلدوناش آب میده ، تا ابد از ارثیه ی باباش نون میخوره و موهاشو رنگ نمیکنه و کاری به سیاست و دولت نداره . آره من دقیقن همین میشم . پس چرا آرزوهامو حروم شمعا کنم؟
+ تولدت مبارک من :)) ٢۹ || مرداد || ١٣٩٥
پ.ن:اول اینکه تولدم مبارک باشه😂 و اینکه بعد از قرن ها من پست گذاشتم✌ 😂 😂